2 سال بود كه سيگار مي كشيدم. اصلا از سيگار كشيدنم ناراضي نبودم. هر بار كه سيگار مي كشيدم احساس آرامش خوبي داشتم. ولي الان 1 ماهي است كه سيگار ارضايم نمي كند. مي ترسم نتوانم خودم را كنترل كنم . سراغ بدتر از سيگار بروم. لطفا راهنماييم كنيد چه كنم؟(آقا 20 ساله)
تو هم مانند هر انسان دیگری در معرض خطا قرار داری اما آن چه که اهمیت دارد این است که مانند همه ی انسانها حق انتخاب با تو است. دلیلی برای ترس وجود ندارد. کنترل وجودی هر کس دست خود اوست و چنان چه نخواهی دست به اقدامات نامعقول بزنی، مطمئن باش که می توانی. در این مورد که می گویی سیگار ارضایت نمیکند، باید بررسی کنی که سیگار تا امروز کدام نیازت را تامین می کرده و یا به عبارت بهتر جایگزین موقت کدام خواسته ات شده بوده است که امروز دیگر پاسخگوی آن نیست؟ احتمالاً برای سرپوش گذاشتن روی مساله ای یا برای تسکین دردی به سیگار روی آوردی، پس بهتر است اصل آن نیاز یا مساله را شناسایی کرده و در جهت براوردن آن اقدامات مناسبی ترتیب دهی یا دست کم جایگزین های بهتری مثل ورزش برای آن در نظر بگیری. کافی است به خودت یادآوری کنی که برای رسیدن به آرامش راه های خوب فراوانی وجود دارد که هنوز تجربه شان نکرده ای. تنها باید کمی بیاندیشی.
خانم 26 ساله/ همسرم مدتی است به فروش مواد دست زده است اما دستگیر شده و حکم زندان ابد برای او بریده اند. من نمی دانم در این شرایط بمانم یا این که بهتر است طلاق بگیرم ؟
با توجه به این که حکم همسرت حبس ابد است، به نظر نمی رسد زندگی مشترکی درمیان باشد که تو در آن بمانی یا نه. گمان نمی کنم مجبور باشی به خاطر اشتباه همسرت بهارهای سبز زندگی ات را با انتظاری بی پایان از دست بدهی. تصمیم نهایی با خود تو است ، اما پیش از هر اقدامی در مورد تمام جوانب و پیامدهای آن خوب فکر کن و برای اطمینان بیشتر از صحت تصمیم ات با مشاوری جلسه ی ملاقات داشته باش.
خانم 26 ساله/ همسرم مدتی است به فروش مواد دست زده است اما دستگیر شده و حکم زندان ابد برای او بریده اند. من نمی دانم در این شرایط بمانم یا این که بهتر است طلاق بگیرم؟
با توجه به این که حکم همسرت حبس ابد است، به نظر نمی رسد زندگی مشترکی درمیان باشد که تو در آن بمانی یا نه. گمان نمی کنم مجبور باشی به خاطر اشتباه همسرت بهارهای سبز زندگی ات را با انتظاری بی پایان از دست بدهی. تصمیم نهایی با خود تو است ، اما پیش از هر اقدامی در مورد تمام جوانب و پیامدهای آن خوب فکر کن و برای اطمینان بیشتر از صحت تصمیم ات با مشاوری جلسه ی ملاقات داشته باش.
خانم 38 ساله/ از چه راه هایی می توان از مصرف مواد مخدر در نوجوانان پیشگیری نمود؟
مادران و پدران می توانند با استفاده از روش های زیر فرزندان خود را از ابتلا به مصرف مواد مخدر دور نگه دارند : 1. آگاهی از ویژگی ها و تاثیرات مواد مخدر : تمام پدران و مادران باید درباره ی مواد مخدر رایج اطلاعات کافی اشته باشند تا پاسخگوی پرسش های فرزندانشان باشند و تلاش کنند نه فقط در مورد جنبه های منفی مواد صحبت کنند بلکه لذت منحرف کننده و غیرعادی آن را نیز تایید کنند و پیامدهای آن ها را برای نوجوان روشن سازند. 2. آگاهی از شیوه ها و مهارت های تحکیم روابط خانوادگی و کاربرد آنها : خانواده ی گرم و صمیمی از بهترین ابزارهای پیشگیری از گرایش فرزندان به مصرف مواد مخدر است . ایجاد و پرورش روابط صمیمی سرشار از ثبات و امنیت عاطفی در خانواده و پرورش اعتماد به نفس همراه با احساس تعلق به جمع با رفتارهایی از جمله گوش دادن فعالانه و همراه با توجه ، برقراری روابطی که به فرزندان در کسب نگرش مثبت نسبت به خود کمک کنند و اعتماد به نفس آنان را افزایش دهد و کمک به پرورش اعتقادات و ارزش های استوار در فرزندان میسر است که والدین باید آنها را یاد بگیرند و به کار ببندند. 3. آگاهی از تدابیر و روش های مناسب و عملی پیشگیری از مصرف مواد مخدر : به این طریق که والدین بکوشند الگو و نمونه خوبی برای نوجوان خود باشند ، فرزندانشان را به فعالیت های خلاق و شادی بخش تشویق کنند ، نظم و قانون مناسب ، مشخص و سازنده ای در خانواده برقرار سازند و لحظه هایی را به نوجوان خود اختصاص دهند و مخزن عاطفی او را با نوازش های کلامی و غیرکلامی سرشار نمایند.
24 ساله/ پدرم معتاد است ، آیا احتمال معتاد شدن من هم وجود دارد ؟ آیا مشکل پدرم بر زندگی من هم اثرخواهد داشت؟
بیماری های مزمن به ویژه اعتیاد ، بر سلامت افراد خانواده اثر دارد. کودکانی که در چنین خانواده هایی زندگی میکنند نقش های خاصی را می آموزند. نقش هایی که برای زندگی کردن در آن محیط لازم بوده است. مثلاً بعضی از آن ها نقش قهرمان را بازی می کنند، در چنین نقشی فرزند از بیرون قهرمان و قوی است ولی از درون احساس نا امنی شدیدی دارد، می ترسد و نیاز شدید به تایید و تصدیق دارد. در بعضی خانواده ها یکی از فرزندان نقش طعمه و قربانی را دارد که همه ی خشم افراد خانواده بر سر او خالی می شود ، چنین فردی را ظاهراً فرد مشکل دار خانواده میشناسند به همین دلیل تمرکز خانواده همیشه معطوف مشکل اوست و به همین دلیل به راحتی مشکل اعتیاد والدین مورد بی توجهی و غفلت قرار می گیرد و افراد خانواده می توانند بدون این که ظاهراً مشکل دیگری در کار باشد ، کنار هم زندگی کنند. در بعضی خانواده ها هم کودکان خجالتی هستند و نمی توانند با مردم ارنباط برقرار کرده و بع آنها اعتماد کنند و از طرفی هم نسبت به ارضای نیازهای خود بی توجه اند. این نقش ها به اعضای چنین خانواده هایی اجازه می دهد که با شرایط خود سازگار شوند، در حالی که این نقش ها برای زندگی سالم کافی نیستند. بدون شک عده ی زیادی از فرزندان خانواده های معتاد، بدون این که معتاد شوند و بدون این که آسیب جدی دیده باشند به زندگی خود ادامه می دهند وتو هم می توانی از این گروه باشی، چرا که انسان آزاد ، مستقل و مختاری هستی که سر رشته ی زندگی ات دست خود تو است ،اما اگر برای معتاد شدن به دنبال بهانه و دلیل باشی ، همین بهانه کافی خواهد بود و چیزی نمی تواند مانع تو شود. پس تصمیم گیری نهایی با خود توست. که با این حال اگر مایلی که در این زمینه مطالعه و بررسی انجام دهی می توانی در جلسات خانواده های معتادان یا در برنامه های مراکز مشاوره که ویژه ی خانواده های معتادان است شرکت کنی.
س: با سلام پسريى ٤ ساله دارم كه بسيار خجالتى است و با غريبه ها به سختى ارتباط برقرار مى كند. من براى حل اين مشكل تلاش ميكنم تا وى با افراد و موقعيت هاى جديد مواجه شود. اغلب هنگام خواندن داستان از او ميخواهم نظرش راجع به تصاوير را بيان كند كه معمولا همكارى نمى كند. ار ٥/٢ سالگى مهد كودك مى رفته و عليرغم درخواست من از مربيان براى شركتش فعاليت هاى گروهى ظاهرا فرزندم همكارى نمى كند. (فرزندم از نظر توانمندى هاى ذهنى بسيار قوى است. قد و وزن وى هم بر اساس منحنى رشد نرمال است) از اينكه راهكار مقابله با اين مساله را بفرماييد صميمانه سپاسگزارم. ضمنا اگر ممكن است مهدكودك هايى در محدوده پونك شهرك غرب يا سعادت آباد كه مورد تاييدتان هستند( از نظر شيوه هاى رفتارى و البته آموزشي)
قبل از هر اقدامی بررسی کن که آیا خودت و همسرت افراد اجتماعی و برون گرایی هستید یا نه ؟ معمولاً والدین انتظار دارند فرزندانشان چیزی متفاوت تر از خود آنان باشد. اگر چنین است که بهتر از به جای توصیه جهت مشارکت کودکت در بازی ها ، دایره ی روابط اجتماعی و معاشرت های خودت را وسعت بخشی. در غیر این صورت تلاش کن تا علت را بیابی. مثلاً این که پسرت در چه جاهایی راحت تر است و کمتر خجالت می کشد؟ این مکان ها را ثبت کن و رفتار او و اطرافیان را مورد مشاهده قرار بده و ببین چه اتفاقاتی در جریان است. مهمترین کاری که در این رابطه می توانی انجام دهی صبر و مشاهده ی بسیار دقیق است. از همین طریق به بسیاری از نقاط ضعف در ارتباط با فرزندت پی خواهی برد. در مورد این که راجع به تصاویر نظری نمی دهد ، این احتمال می رود که شاید زمانی نظری ابراز کرده و مورد سرزنش یا تمسخر واقع شده است ( از طرف تو یا هرکس دیگر ) به طور کلی اصلی ترین گام پیدا کردن چرایی این رفتار است که در این زمینه می توانی از یک مشاور هم کمک بگیری که بررسی های دقیق تری انجام دهد. لبخند ، آغوش باز ، تایید و تحسین و تشویق را همیشه به خاطر داشته باش.
سلام من راجع به دخترم سوال داشتم كه ٨ ماهه هست مى خواستم بدونم كه الان توى اين سن بايد روى تربيتش كار كنم ايا مسائل تربيتى روى اين بچه تاثير گذاره يا خير اگه تاثير گذار نيست از چه سنى بايد شروع كنم ؟ اگه ميشه يه كتاب خوب راجع به تربيت كودك به من معرفى كنيد با تشكر از شما
تربیت و پرورش فرزند از همان لحظه ی تشکیل نطفه آغاز می شود و در 2 تا 5 سال اول زندگی است که شخصیت اساسی کودک شکل می گیرد. بنابراین تردید نداشته باش که مسایل تربیتی بر کودکت اثرگذار است. با توجه به این که معرفی کتاب ممکن است شکل تبلیغ به خود بگیرد ، پیشنهاد می کنم در این زمینه به صورت تلفنی از یک روان شناس کودک کمک بگیری یا از فروشنده ی کتاب بخواهی کتابی در زمینه ی روان شناسی رشد یا روان شناسی تربیتی به تو معرفی نماید. ضمناً پیشنهاد می کنم در این سنین کمتر فرزندت را تنها بگذاری ، یا اگر مجبور به این کار هستی ترتیبی دهی تا به صورت تلفنی صدایت را بشنود ، از لحاظ ابراز محبت و عاطفه تا می توانی لبریزش کن. با او به بازی های خلاق بپرداز ، برایش داستان بخوان ، پدرش را درگیر روابط عاطفی با او کن و نوازش های کلامی از جمله تحسین و تعریف و نوازش های بدنی مثل بوسیدن ، نوازش کردن و …. را هرگز از یاد نبر.
سلام و خسته نباشيد من سوالم در مورد یه پسر بچهء 2سالونیم است که فوقالعاده شیطون و به حرف گوش نمیده مثلا وقتی داره بچهها رو اذیت میکنه هر چی صداش بزنی جواب نمیده و به کارش ادامه میده اگه هم بهش بگی اگه قول بدی پسر خوبی باشی میبریمت پارک اولش میگه یاشه اما به 2 دقیقه نکشیده شروع میکنه به شیطونیش ادامه میده یه مشکله دیگه که داره اینه که بچهها رو اذیت میکنه اونها رو میزنه و گاز میگیره اگه مراقبش نباشی دسته گل به اب میده خلاصه بچهء شریه با یه همچین بچهای چطور باید برخورد کرد؟
شک نداشته یاش که پسرت معنای « خوب» را در این سن متوجه نمی شود. پس بهتر است خودت را خسته نکنی و دست یه دامان این وعده ی پوچ نشوی. آیا تا به حال شده در همان لحظه دست پسرت را بگیری و به پارک ببری؟ احتمالاً پاسخت منفی است. پسرت دست تو را خوانده و چون می داند وعده ی تازه ی تو تکراری است، دیگر فریب نمیخورد و به کارش ادامه می دهد. علت رفتارهایش را بهتر است در خانه و روایط تان جستجو کنی و در مرحله ی بعد به مشاور روان شناس مراجعه کنی. آنچه که مسلم است کودک به دنبال نوازش است. به نظر می رسد این نوازش مثبت را نمی گیرد و سعی می کند با شیطنت به نوازش برسد، حتی اگر منفی باشد ( مثل عصبانی شدن فریاد زدن تو ). همین کار برایش کافی است تا احساس کند مورد توجه است. پیشنهاد می کنم تا می توانی نوازش های مثبت به فرزندت بدهی و زمان بیشتری را با او سپری کنی. در مورد پرخاشگری هایش هم باید بررسی های بیشتری انجام شود.گاز گرفتن از اعمال نابالغیاست که بسیاری از کودکان 2 تا 4 ساله از آن به عنوان واکنشی به ناراحتی با هیجان از خود نشان می دهند قبل از هر کاری لازم است تا از افراد و موقعیت هایی که در آن شیطنت ها و ازار رخ می دهد، صورت برداری کنی. با این کار اطلاعات زیادی در مورد علت رفتارهاش پیدا خواهی کرد. در گام بعدی از این اطلاعات برای پیشگیری استفاده کن. مثلاً اگر متوجه شدی وقتی خسته است گاز می گیرد، تا خواب بعدازظهرش را نکرده اجازه ی بازی به او نده .سعی کن به جای وعده دادن رفتارهای تازه به او یاد بدهی. تو فقط به او می گویی گاز نگیر، نمی گویی چه بکند ! مثلاً اگر دیدی سر اسباب بازی دوستش را گاز می گیرد، به او یاد بده در این مواقع از تو کمک بگیرد با نوبتی بازی کند و …. . نارضایتی ات را از این رفتارش نشان بده و بگو از این رفتارش ناراحت می شود ( ولی خودش را خیلی دوست داری ) و از پیامدهای منفی استفاده کن. مثلاً اگر گاز گرفت برای زمان بازی اش محدودیت تعیین کن و او را برای کتک نزدن و گاز نگرفتن تشویق کن و جایزه بده. در صورتی که موفق نشدی از یک روان شناس مشاور کودک کمک بگیر.
خانم 38 ساله / دختر 19 ساله ای دارم که برای کنکور آماده می شود. یک بار موفق نشد و برای با دوم است که تلاش می کند. اما به تازگی که باید انژی و زمان بیشتری را صرف درس خواندن کند و روزی 14 ساعت درس بخواند تا ساعت 11 صبح می خوابد. خودش می گوید با این زود به تخت می رود اما تا 4 صبح بیدار است و خوابش نمی برد. هر دوی ما دوست داریم در رشته ی پزشکی قبول شود ، لطفاً راهنمایی کنید ؟
احتمالاً این بی نظمی در برنامه ها ناشی از اضطراب و نگرانی در مورد کنکور به خصوص کنکور پزشکی است. متوجه هستم که هر دوی شما علاقمند به رشته ی پزشکی هستید اما این رفتارها به طور ناخودآگاه ممکن است نشان دهنده ی بی علاقگی دخترت به این رشته باشد که چون نمی تواند آشکارا آن را ابراز نماید، به شکل افکار مزاحم شبانه درآمده و مانع از خواب راحت او می شود که در نهایت منجر به خواب روز و درس نخواندن و قبول نشدن در رشته ی پزشکی میشود. به نظر می رسد دلیل قانع کننده ای باشد تا این که بخواهد شما یا اطرافیانی را که او را دانشجوی پزشکی میبییند مجاب کند که علاقه ندارد . به هر حال این تنها یک دلیل است. دلیل دیگر می تواند هجوم افکار منفی باشد که باعث کاهش عملکرد او می شود و یا تلاش بیش از اندازه برای راضی نگاه داشتن شما یا دوستان و ….. و یا نداشتن اعتماد به نفس کافی یا رقابت بیش از اندازه با همکلاسی ها و ….. پیشنهاد میکنم با یک مشاور تحصیلی حرفه ای تماس داشته باشید تا یه طور دقیق توانایی ها و علاقمندی های دخترت را مورد ارزیابی قرار دهد و یا کمک دخترت یک برنامه ریزی دقیق و جامع داشته باشند. خودت هم بهتر است مطلقاً او را تحت فشار قرار ندهی ، خودت قضاوت کن : 14 ساعت درس + 8 ساعت خواب=22 ساعت. می ماند 2 ساعت برای غذا ، استراحت ، دستشویی و حمام رفتن ، ورزش کردن، تفریح کردن، صحبت کردن با شما و…… . به نظرت نام این زندگی است ؟ آن هم برای یک دخترک جوان ؟ بهتر است کمی منصف باشی ، شاید همین به تنهایی برای رفع بی خوابی و اضطراب دخترت کافی باشد. در ضمن اگربه رشته ی پزشکی علاقه ی زیادی داری، بهتر است به جای تحت فشار قرار دادن دخترت خودت امتحان کنی. شاید آن موقع عمق احساسات و نگرانی های دخترت را بهتر درک کنی…..
خانم 33 ساله / پسر 17 ساله ای دارم که اصلاً درس نمی خواند. منزوی شده و مدام در خانه و سرگرم کامپیوتر است و وقتی به او اعتراض می کنم که چرا درس نمی خوانی می گوید: به خودم مربوطه و پرخاشگری می کند. بچه ی خود ساخته ای است اما به تازگی تغییر رویه داده است. نمی دانم با او چطور رفتار کنم ؟
این تغییرات باید به طور دقیق مورد بررسی قرا بگیرند. البته ناگفته نماند که رفتارهای پرخاشگرانه از ویژگی های این سن به خصوص در میان پسران است اما تشخیص طبیعی یا غیرطبیعی بودن آن وظیفه ی روان شناس است. در اولین فرصت جلسه ای با یک روان شناس متخصص در امور نوجوانان ترتیب بده. اما آن چه به نظر می رسد این است که احتمالاً پسر تو درگیری ذهنی خاصی پیدا کرده باشد که منجر به گوشه گیری و پرخاشگری شده است. سعی کن در مورد درس خواندن از او سوال نکنی و اجازه ندهی بیش از این احترام میان شما از بین برود. در عوض رابطه ی مناسبی را با او برقرار کن تا بتوانی مجابش کنی با روان شناس به گفتگو بنشیند.
خانم 28 ساله / یک دختر5/2 ساله دارم و به تازگی مجدداً صاحب دختر دیگری شده ام. من و همسرم تمام تلاشمان را کرده ایم تا توجه را به طور مساوی بین آنها تقسیم کنیم، همسرم هم مدام با او بازی می کند و تمام وقت در اختیار او است و با او وقت می گذارد اما دخترم همیشه زیرچشمی مراقب است تا ببیند ما با نوزادمان چطور رفتار می کنیم. آنچه مرا نگران کرده این است که به تازگی مثل بچه ها حرف می زند و نق می زند.این رفتارش کلافه ام می کند و دعوایش می کنم. در مورد طرز برخورد صحیح لطفاً کمی توضیح دهید ؟
اولین نکته ای که بهتر است به آن توجه داشته باشی این است که دو سالگی دشوارترین سن کودکان است و ویژگی های خاص خودش را دارد. از جمله این که بچه ها لجباز می شوند ، پرخاشگری می کنند و به حرف گوش نمی دهند، نسبت به توجه و محیت بسیار حساس می شوند و ….. این که دخترت مدام مراقب توجه شما به نوزاد است مساله ی بعیدی نیست چرا که به خوبی متوجه شده است که شما همانطور که با نوزاد رفتار می کنید و توجه نشان می دهید به همان شکل با او رفتار کرده و توجه نشان می دهید و از آنجا که کودکان بسیار باهوش هستند ، متوجه این رفتار غیرعادی شما شده و تلاش می کند تا دست شما را رو کند. بنابراین شما را زیر نظر می گیرد تا متوجه جزییات رفتارتان شود.ممکن است ممکن است این یرداشت پیش بیاید که مقصود من آن است نباید توجه مساوی باشد، در صورتی که چنین نیست. محبت و توجهی که نشان می دهید باید بین هر دو کودک مساوی باشد اما از دوجنس متفاوت. شاهد آن که چون با هر دو کودک یک جور رفتار کرده اید، فرزند بزرگ احساس کرده که باید مثل دیگری رفتار کند و دوباره « نی نی » شود. علت دیگری هم که می تواند باعث بازگشت به کودکی (Regression ) که مکانیسمی دفاعی برای حفظ « خود » کودک در برابر اضطراب و ناکامی است میشود جلب توجه است که هدف آن دستیابی به برتری در مقابل کودک از راه رسیده است. نتیجه این که به دنبال این تولد دخترت دچار اضطراب شده( که البته طبیعی هم هست ) و به این وسیله در صدد مقابله با این اضطراب برآمده است. پیشنهاد می کنم در برابر این رفتار دعوایش نکنی و به این رفتار بی توجه باشی و به او بگویی در صورتی که مثل همیشه صحیت کند او را بیشتر از همیشه دوست خواهی داشت و وقتی اینطور رفتار می کند با این که بسیار دوستش داری اما از دستش ناراحت می شوی. تلاش کن تا جنس توجهت را نسیت به او تغییر دهی. مثلاً مسئولیت های بسیار کوچکی به او بده مثل این که چند دقیقه خواهرت را ناز کن تا من بیایم و ….. درست است که پدر با او وقت می گذراند اما تو به عنوان مادر نقش برجسته تری داری بنابراین ترتیبی بده تا زمانی را با او به تنهایی سپری کنی. نوازش و تاییدهای بی وقفه را فراموش نکن.
ا سلام و عرض خسته نباشيد من پسر ١٧ ماهه اى دارم که از حدود ٣ – ٤ ماهگى موقع خواب بايد دست مرا در دستش بگيرد با ناخنش روى انگشتم را بخراشد . اين موضوع هر چه مى گذرد بدتر مى شود و نمى دانم چه کار کنم که اين عادت را از سرش بيندازم اگر دستم را به دستش ندهم نمى خوابد و اگر هم خوابش برود بدخواب مى شود . من به خاطر شرايط کارى مجبور شدم از ٤٠ روزگيش اونو پيش پرستار بذارم و به سرکار برگردم . نمى دانم احساس بدى دارم فکر مى کنم من مقصر هستم لطفا راهنمايى کنيد چه کار کنم
همان طور که خودت درست متوجه شده ای این رفتار ناشی از دور از مادر بودن در اوج نیاز به او است ضمن آن که بهتر است اشاره کنم که احساس بد تو جز ان که آزارت دهد و اجازه ندهد رفتار مناسب و به جایی داشته باشی ، مشکلی را حل نمی کند. پسرت با این کار خشمش را نسبت به تو از این که او را تنها می گذاری و سر کار می روی ابراز می کند ، ضمن آن که با این روش می تواند تو را نزد خود نگاه دارد و از این کانال از عاطفه و عشق تو تغذیه کرده و سیراب شود. و همانطور که خودت هم اشاره داشته ای اگر این ابزار و وسیله را از او دریغ کند، این خشم را به نوعی دیگر نشان خواهد داد، مثلاً با رفتارهایی مثل نق زدن ، گریه کردن، شب ادراری، بدخواب شدن ، ناخن جویدن و …. که همگی ممکن است در آینده به مشکلات متعددی تبدیل شوند. بنابراین سعی نکن این ابزار را از وی دریغ کنی، ضمن آن که وارد عمل شوی و وقت بیشتری را با فرزندت سپری کنی ، وقتی سرکار هستی ، چندبار تلفن بزنی تا صدایت را بشنود، در خلوت و وقت خواب با او صحبت کن و عشق بی دریغت را بی وقفه با کلام و نوازش بدنی نثار او کن. بیشتر با او بازی و شیطنت کن و اجازه بده خشمش را در طی بازی به تو ابراز کند ، حتی وقتی خواب است با او حرف بزن و او را مطمئن کن که در هر حال او محبوب و دوست داشتنی است و همیشه کنار او هستی . شک نداشته باش، به محض آن که این اعتماد در او به وجود آید، رفتارش کم کم خاموش خواهد شد. در صورتی که موفق نشدی از یک روان شناس کودک با تجربه کمک بگیر .
اينجانب داراى فرزند دوقلو مى باشم كه متاسفانه نزديك به دو ماه است كه يكى از آنها داراى رفتار پرخاشگرانه و توام با ترس و اضطراب و گرىه هاى مكرر مى باشد خواهشمند است جهت انجام درمان راهنمائى فرمائيد در صورت امكان تلفن و آدرس جهت انجام مشاوره.با تشكر
اطلاعات بسیار محدودی ارائه کرده ای ، تنها چیزی که به نظر می رسد این است که چنین واکنش هایی بدون علت نیستند و بهتر است بررسی کنید در طی 2 ماه گذشته چه رویداد ناخوشایندی پیش آمده که چنین نتیجه ای به بار آورده است. جهت انجام بررسی های دقیق تر می توانی به یکی از مراکز مشاوره ی معتبر که در نزدیکی محل سکونتتان است مراجعه کنید. ضمناٌ توجه داشته باش که این واکنش ها باعث نشود دامنه ی توجه متمرکز به یکی از بچه ها شود و دیگری نادیده گرفته شود که این کار منجر به بروز واکنش هایی مشابه از سوی دیگری نیز خواهد شد.
سلام خسته نباشيد دختر 6 ساله اي دارم كه به تشخيص پزشك مغز و اعصاب ، پيش فعال مي باشد و حدود دو سال است كه قرص ريتالين خارجي مصرف مي كند اما اين قرص فقط مدت كوتاهي حدود يك ساعت تاثير دارد و در بقيه زمانها بسيار ناآرام و شلوغ و رفتارهاي افراطي دارد معلم و اطرافيان از دستش شاكي هستندو از بس سرش داد مي زنند اعتماد به نفس خودش را از دست داده و مدتي است كه گرفتار مسائل جنسي شده و با خودش ور مي رود و به شدت عرق مي كند و ملول و بي حال مي شود نمي دانم بايد چه كار كنم پزشك معالج هم راهي پيش پاي من نمي گذارد لطفا مرا ياري كنيد.
پیش از هر چیز بهتر است به این سوال پاسخ دهی که چرا با وجود این که داروها موثر واقع نشد، 2 سال مصرف آن را ادامه دادی ؟ و بعد در حالیکه مساله ی اول حل نشده باقی مانده ، مساله ی تازه را مجدد با همان درمانگر مطرح می کنی و یک دور معیوب را تکرار می کنی؟ مواردی از این دست ، پایه های زیست شناختی ،روان شناختی و جامعه شناختی دارند بنابراین در گام اول پزشک متخصص کودکت را تغییر بده. در گام بعدی دخترت را نزد یک مشاور متخصص در امور کودک ببر. بهتر است این فرد متخصص ، یک روانکاو کودک یاشد. چرا که داروها به تنهایی قادر به حل مشکلات روانی نیستند و تنها می توانند آنها را در همان وضعیتی که هستند نگه دارند . لازم به توضیح است که از دلایل بیش فعالی – فارغ از علل زیست شناختی آن- نیاز به توجه، تایید و تحسین است که با توجه به انچه شرح داده ای به نظر می رسد نه تنها تامین نمی شود که برعکس کودک مورد سرزنش نیز واقع می شود . بنابراین بهتر است افراد سرزنشگر را از کودک دور کنی و خودت هم راه صبر و حوصله را پیش بگیری. اما علت مهمتر فضای خانه و روایط اعضای ان با یکدیگر و با کودک است. احتمالاً در محیط خانوادگی شما فاکتوری از فاکتورهای عاطفی کم است و کودک تو در برابر شما احساس شایستگی نمی کند و در نتیجه برای کسب این شایستگی دست به فعالیتهایی می زند که تحت عنوان بیش فعالی شناخته شده اند. پیشنهاد می کنم این را نیز مورد بررسی قرار دهی. در مورد خودارضایی نیز که مطرح کردی بهتر است بدانی که این امر مربوط به کسب هویت جنسی است و از مراحل رشد روانی محسوب می شود ، اما غیر از این، می تواند به عنوان دفاعی در برابر رفتارهای طردکننده ی دیگران در نظر گرفته شود. به این معنی که حالا که دیگران مرا دوست ندارند و به من توجهی نمی کنند، پس من خود به خویش توجه می کنم و خود را دوست می دارم. در آغوش گرفتن ، توجه نشان دادن ، یوسیدن ، ایراز عشق و علاقه حتی وقتی از او عصیانی هستی ، وقت گداشتن و یا او یازی کردن و مواردی از این دست که فضایی امن برای کوک به وجود بیاورد و به او احساس خوش هویت مستقل و دوست داشتنی بدهد بسیار می تواند موثر واقع شود. بنابراین در اولین فرصت اقدام کن و از خودت شروع کن. کافی است کمی صبور باشی.
با سلام. دختر ٤.٥ ساله من بسيار نسبت به تعريف يکى از نزديکانش مانند من و همسرم از کودک ديگرى حساس مى باشد. به طورى که شديدا عصبانى شده و ناراحتى خود را ابراز مى نمايد و ميگويد شما بايد فقط از من تعريف کنيد و مرا دوست داشته باشيد. اين رفتار طبيعى است يا خير؟ زيرا شديدا نگران اين رفتار وى به ويژه هنگامى که مدرسه را آغاز کند و در اجتماع حضور يابد مى باشم؟ لطفا مرا راهنمائى فرماييد.
برای بررسی طبیعی بودن این رفتار کودکت بهتر است به خودت رجوع کنی: « آیا حاضری همسرت در برابر تو از خانمهای دیگر تا می تواند تعریف کند ! ؟ » مطمئن هستم که پاسخت را مبنی بر طبیعی بودن با نبودن این رفتار کودکت دریافته باشی. تو و همسرت در این سن و سال مهمترین و تنها منبع دلبستگی برای کودکت هستید. به گونه ای که هیچ جایگزینی برای شما وجود ندارد. مطمئناً تحسین شما از کودکان دیگر انقدر جدی بوده که خارج از تحمل کودکت شده و منجر به واکنش نشان دادن او شده است. ( چه بسا در این میان مقایسه ای هم در کار بوده ) ضمن آن که بهتر است در نظر داشته باسی که جایگاه مادر و پدر با جایگاه معلم هرگز قابل مقایسه نیست و این رفتار در صورتی به مدرسه و معلم انتقال داده می شود که از سوی شما با بی توجهی روبرو شده باشد و یه شکل یک نیاز ارضاء نشده باقی مانده باشد و کودک بخواهد به واسطه ی معلم آن را تامین کرده و از معلمش چنین انتظاری داشته باشد. بنابراین در دادن توجه، تحسین و حمایت از کودکت بهتر است تا می توانی دست و دلباز باشی تا جایی که نیاز در او به حد کمال برآورده شود. مطمئن یاش کودکان دیگر نیازی به تعریف یا دوست داشتن تو ندارند چرا که والدینشان این کار را برایشان به بهترین شکل ممکن انجام می دهند.
با سلام. يک دختر ٤.٥ ساله دارم. درمورد ارتباط با گروه همسالان، بسيار به ندرت آغاز کننده يک رابطه است اما در صورتيکه کودکى براى بازى يا صحبت پيشقدم شود رابطه خوبى با وى برقرار مى کند. آيا اين مورد يک مشکل شخصيتى است آيا جاى نگرانى وجود دارد، يا اينکه چگونه اين مشکل را مى توان حل کرد؟ با سپاس
نخست آن که این موضوع مشکل شخصیتی نیست و بهتر است از یرچسب زدن به کودکت دست برداری. آیا به کودکت حق نمی دهی از نظر شخصیتی درون گرا باشد ؟ آیا همه ی کودکان باید مثل هم باشند ؟ آیا کودکان مجیورند همه را دوست داشته باشند و با هم ارتباط برقرار کنند ؟ یکی از عللی که کودک تو چنین رفتاری دارد می تواند این باشد که شاید خود تو و همسرت هم به ندرت آغازکننده ی یک رابطه هستید ( به بیان بهتر کمی درون گرا و گاهی خجالتی هستید ) در نتیجه کودکتان این رفتار را از شما الگو گرفته و این گونه رفتار می کند چرا که شما در نظر او افرادی هستید که درست ترین کارها را انجام می دهید و او دوست دارد تا مثل شما رفتار کند. اگر چنین چیزی باشد، بهتر است از خودتان آغاز کنید و الگوهای بهتری برای فرزندتان یاشید به این ترتیب این رفتار در کودت تعدیل خواهد شد. علت دیگری که برای این رفتار کودکت می توان در نظر گرفت این می تواند باشد که شاید در طول سال های گذشته قصد نزدیکی به کسی را داشته اما با طرد او روبرو شده و یا این که شما او را مورد سرزنش قرار داده اید ، در نتیجه نسبت به افراد غریبه دچار این تردید شده که اگر به آنان نزدیک شود ، با تجربه ی ناخوشایند طرد یا سرزنش روبرو میشود ، در نتیجه از آن اجتناب می کند که در این مورد هم توصیه می کنم به او این اطمینان را بدهی که شایسته ی یافتن دوست های تازه است و تو هم همراهی اش می کنی. سعی کن بیشتر او را در مکان های تازه ( مثل پارک یا میهمانی ها ) قرار بدهی و فرصت کشف فضاهای جدید را برایش مهیا کنی . ضمن آن که در نظر داشته باش که او را برای دوست یابی تحت فشار نگذاری ، این کار موجب می شود نسیت به این کار دچار مقاومت شود و برعکس عمل کند. فقط یه او فرصت بده ، راحتش بگذار و حمایتش کن. به او یگو که در هر شرایطی ، در کنارش هستی و دوستش داری حتی اگر آغازگر هیچ رایطه ای نیاشد. بی شک با اطمینان دادن تو این شهامت را پیدا خواهد کرد. پژوهشگران مشاهده کرده اند کودکانی که با مادر خود رابطه ی محکمی دارند، نسبت به آنان که با مادر خود رابطه ی محکمی ندارند، با همتایان خود روابط موزون تر و شادتری دارند. بنابراین ایتدا از رابطه ی خودت با او شروع کن.
دختر من 2سال و 4ماهش است .بسيار زياد خجالتى است مخصوصا با اقايون.من پزشك عمومى و شوهرم مهندس است كه هردوتامون تا ساعت 5 بعد از ظهر كار ميكنيم.نگرانى من در مورد كلاسهاى اموزشى است كه به علت مشكل فوق نتونم دخترم را ثبت نام كنم .چه كار كنم؟
بهتر است به جای نگرانی از ثبت نام کلاس ها، به فکر علت این رفتار از جانب او باشی. اگر خودت و همسرت افراد درون گرایی هستید ، انتظار برون گرایی از کودک ، غیرممکن است. از سوی دیگر این که کودک تو تا 5 بعدازظهر دور از مادر است ، عمده ترین علت بروز این رفتار است. ضمن آن که نحوه ی فرزندپروری در میزان کم رو شدن کودکان اثر مهمی می گذارد، اگر کودکی که مستعد کم رو شدن است در محیط مناسبی پرورش یابد که رفتار برون گرایانه تشویق شود در آینده کم رو و خجالتی نخواهد شد. بنابراین پیشنهاد می کنم قبل از ثبت نام در هر کلاسی ، سعی کن مدت زمان بیشتری را با او بگذرانی و همراه او در مکان های عمومی و جمع های خانوادگی شرکت کنی و نحوه ی تعامل با دیگران را به او یاد بدهی. تو بهترین الگوی فرزندت هستی و او از مشاهده ی تو و پدرش بسیار می آموزد. خواندن کتاب ، بازی کردن و ایفای نقش افراد غریبه و رفتن به گردش های گروهی هم می تواند موثر باشد. در صورت عدم تغییر می توانی از یک روان شناس متخصص کودک کمک بگیری تا علت اصلی شناسایی و رفع گردد.
با سلام من پسر بچه 7 ساله اى دارم که با بزرگترها ارتباط نميگيره ،جواب سوالات آنها را نميده ،و درکل خيلى کم حرفه ولى با بچه ها اينطور نيست با معلمينش هم که صحبت ميکنم او را بچه کمرويى نميدانند اورا پيش مشاور هم برده ام که بعد از گرفتن کليه تستهاى هوشى گفتند هوش عمومى اون بالاست ولى هوش کلامي پاييني دارد خواهش ميکنم راهنمايي بفرماييد جهت کمک به کودکم چه راههايى وجود دارد لازم به توضيح که طبق نظر مشاور قبلى خواندن کتاب قصه ، تغيير مهد کودک و….. امتحان کرده ايم
لازم به یاد آوری است که در میان کودکان 6 تا 18 ماهه دوره ای هست که از غریبه ها می ترسند و با دیدن آن ها مشوش می شوند، در 4 سالگی از ارتباط با نا آشناها خودداری می کند. از سوی دیگر به یاد داشته باش که تا حدودی خدداری کودک از صحبت کردن به ویژه در میان بزرگسالان کاملاً طبیعی است. دنیای آنها بسیار محدود است ، چیزی که برای ما طبیعی و عادی است ممکن است برای آنها خیلی تازه نباشد. کودک شما نه تنها علاقه ای به دیدن دوست مدرسه ی شما ندارد بلکه سلام دادن هم برایش کمی دشوار است. کودکت را نمی توانی مجبور به ارتباط با بزرگترها کنی اما می توانی از روش های زیر استفاده کنی : وقتی را برای اموزش به کودکت اختصاص بده و به او یاد بده چطور با بزرگترها در شرایط تازه صحبت کند. می توانی نمایش های مختلفی ترتیب دهی که تو در آن نقش افراد بزرگتر دیگر را بازی می کنی توقعات خود را مشخص کنید. مثلاً یک قانون احوالپرسی داشته باشید و به کودک بگو حتی اگر نمی خواهد صحبت کند باید با شخص جدید احوالپرسی کند. اگر جواب بزرگترها را نمی دهد به جای او صحبت نکن، و به او بگو اگر این رفتار تکرار شود باید منتظر پیامدها باشد. کودک را به خاطر ارتباط گرفتن با بزرگترها تحسین کنید. ضمن آن که او را تحت فشار قرار نده . او به زمان نیاز دارد. در نهایت این که چنین آموزشی نیاز به مشاهده ی فراوان دارد که منجر به افزایش هوش هیجانی شود چرا که هوش عمومی کمترین نقش را در این زمینه ایفا می کند. برای بالا بردن هوش هیجانی کودکت ، کافی است نگاهی به خودت و همسرت بیندازی، نحوه ی ارتباط خودتان با دیگران آیا کامل و بدون نقص است ؟ کلید اصلی این مساله دقیقاً پاسخ به همین پرسش است.
باسلام پسرى دارم ١١ ساله ودخترى ٨ ساله.پسرم به شدت به خواهرش حسودى ميكند تاحدى كه بارها به زبان آورده كه اى كاش بميرد .اصلا باهم سازگارى ندارند
قبل از هر کاری ، در رفتار و برخوردهای خودت و همسرت کاملاً دقیق شو. حتماً موقعیت هایی را پیدا خواهی کرد که در آن تفاوت های آشکاری بین آن ها قائل شده اید که شاید خودتان متوجه آن نبوده اید و گمان می کنید فرزندتان هم آن را دریافت نکرده است. البته تا حدی ناسازگاری میان خواهران و برادران طبیعی است اما با توجه به این آرزوی مرگ، به نظر می رسد پسرت با این آرزو قصد دارد به هدفی دست یابد که با وجود خواهرش احتمالاً امکان پذیر نیست و این قصد چیزی جز نوازش های کلامی و بدنی ، توجه و تحسین از طرف پدر و مادر چیز دیگری نخواهد بود. احتمال دارد یکی دیگر از علل این آرزو آن باشد که ا وقت دعوای آن ها به پسر می گویی : تو بزرگ تری ، تو کوتاه بیا .به هر حال شناسایی علت رفتار تنها از سوی تو امکان دارد و قطعاً با شناسایی علت ، از میان برداشتن آن کار ساده ای است. در صورتی که موفق به این کار نشدی ، از یک مشاور در این زمینه کمک بگیر.
دختر 19 ساله/ كلاس دوم راهنمايي هستم. پدر و مادرم هر دو پزشك هستند. برادرم در كنكور رتبه 12 را آورده است. ولي من از درس خواندن متنفرم. مي بينيد كه 19 اسله هستم ولي كلاس دوم راهنمايي. خيلي به خاطر اين مسئله مورد سرزنش قرار گرفتم. البته به آنها حق هم مي دهم . آبرويشان را برده ام. ولي چه كنم؟ از درس خواندن حالم به هم خورد. چه كنم؟
اولین نکته ای که باید بدانی این است که میان تمام انسان ها تفاوت وجود دارد. و هرگز قرار بر این نیست که همه شبیه هم باشند. اما این موضوع را هم نمی توان نادیده گرفت که این بی علاقگی شدید تو به درس خواندن بدون دلیل نبوده و نیست . اما سرزنش خود و احساس گناه کاری از پیش نخواهد برد. با این اطلاعات اندک تنها توصیه ام به تو این است که پیش مادر بروی ، بگویی که احساس می کنی اشکالی وجود دارد که باید برطرف شود و بخواه از یک روان درمان گر که باتجربه و ضمناً معتمد هر دوی شما است وقت بگیرد. آن چه که بسیار مهم است این است که خودت هم تمایل داشته باشی در این شرایط تغییری ایجاد کنی.
فرزند سه سال و نیمه ام مدتی است دروغ می گوید. می خواستم بدانم چطور این مشکل را برطرف کنم.
در مورد دروغ گویی بهتر است بدانی که کودکان تا حدود 4 سالگی بر اساس خشنودی والدین رفتار میکنند. یعنی هر چیزی که آنها را خوشحال کند خوب است و هرچیزی که باعث ناراحتی آن ها شود بد است. پس دروغ گفتن آنها کاملاً طبیعی و عادی است. یادگرفتن تفاوت بین حقیقت و افسانه و دروغ نیاز به زمان دارد و حتی کودکان 7 ساله هم ممکن است به خوبی این تفاوت را درک نکرده باشند. پس دروغ گویی کودکت شکل نیست. در مواقع بازی مفهوم حقیقت را به او بیاموز و بگذار تفاوت بین رویا و واقعیت را تمرین کند. الگوی رفتاری خوبی برای او باش کاری نکن که باعث دروغگویی او شود راست گویی را تقویت کن و جایزه بده
کودک 5 ساله ای دارم . سوالم این است که وقتی در وضعیتی قرار می گیرد که از کودک دیگری کتک می خورد آیا درست است که به او بگویم او هم مجاز به دفاع و مقابله به مثل است؟
اگر قرار است کودک در آینده شخصی متکی به نفس شود نباید همیشه با افراد اطرافش موافقت کند. نپذیرفتن رفتار ناشایست دیگران بخشی طبیعی از زندگی است اما مقابله به مثل همیشه بهترین راه نیست. برای واکنش نشان دادن راه های جدیدی به فرزندت بیاموز. مثلاً به او یاد بده هنگامی که در آستانه ی دعوا قرار دارد با بی تفاوتی بحران را خنثی کند یا با یک زبان سریع موقعیت را به نفع خود تغییر دهد و اگر چنین نشد واکنش هایی جهت دفاع از خود نشان دهد. ضمن آن که بداند هرگز نباید واکنش منفی خود را به اعضای حساس طرف مقابل از جمله بینی ، چشم و … نماید.
در مورد مهدکودک رفتن کودک توضیح دهید و این که اساساً این کار را توصیه می کنید؟ (کریمی )
تحقیقات نشان می دهند کودکانی که به مهدکودک می روند در مقایسه با ان ها که پیش از مدرسه در خانه بوده اند بیشتر همکاری می کنند. و بهتر تکالیفشان را انجام می دهند، بیشتر مشارکت اجتماعی دارند و کمتر پیش می آید سرگرم کاری نباشند. از طرفی از آن جا که در مهدکودک می آموزند که بین قواعد عرفی اجتماعی و قواعد اصول اخلاقی تمایز قایل شوند ، حرف شنوی کمتری دارند. اما به طور خلاصه بسیاری از کودکانی که به مهدکودک میروند رشد سالمی دارند. بهتر است آغاز مهدکودک رفتن بعد از 3 سالگی باشد.
دختر من 2سال و 4 ماهش است .بسيار زياد خجالتى است مخصوصا با اقايون.من پزشك عمومى و شوهرم مهندس است كه هردوتامون تا ساعت 5 بعد از ظهر كار ميكنيم. نگرانى من در مورد كلاسهاى اموزشى است كه به علت مشكل فوق نتوانم دخترم را ثبت نام كنم .چه كار كنم؟ / خانم ناظمی
بهتر است به جای نگرانی از ثبت نام کلاس ها، به فکر علت این رفتار از جانب او باشی. اگر خودت و همسرت افراد درون گرایی هستید ، انتظار برون گرایی از کودک ، غیرممکن است. از سوی دیگر این که کودک تو تا 5 بعدازظهر دور از مادر است ، عمده ترین علت بروز این رفتار است. ضمن آن که نحوه ی فرزندپروری در میزان کم رو شدن کودکان اثر مهمی می گذارد، اگر کودکی که مستعد کم رو شدن است در محیط مناسبی پرورش یابد که رفتار برون گرایانه تشویق شود در آینده کم رو و خجالتی نخواهد شد. بنابراین پیشنهاد می کنم قبل از ثبت نام در هر کلاسی ، سعی کن مدت زمان بیشتری را با او بگذرانی و همراه او در مکان های عمومی و جمع های خانوادگی شرکت کنی و نحوه ی تعامل با دیگران را به او یاد بدهی. تو بهترین الگوی فرزندت هستی و او از مشاهده ی تو و پدرش بسیار می آموزد. خواندن کتاب ، بازی کردن و ایفای نقش افراد غریبه و رفتن به گردش های گروهی هم می تواند موثر باشد. در صورت عدم تغییر می توانی از یک روان شناس متخصص کودک کمک بگیری تا علت اصلی شناسایی و رفع گردد.
آقا 36 ساله / پسرى دارم ٤ساله که حدود ٥/٣ ماه که لکنت زبان کرفته است . با این که بچه زرنگى است اما نمی دانم با او چطور رفتار کنم؟
در مرحله ی اول پی گردی کنید که چرا از 3 ماه و نیم گذشته دچار لکنت شده است. و در صورت شناسایی ، آن را رفع کنید. البته لکنت زبان معمولاً یک رخداد تکاملی موقتی در مبان کودکان 2 تا 5 ساله است که با روان شدن کودک در استفاده از زبان مادری از بین می رود. لکنت این کودکان هنگام ناراحتی یا خستگی یا هیجان زدگی افزایش پیدا می کند. پیشنهاد می کنم که اولین لکنت ها را نادیده بگیرید. عکس العمل شما ( پدر و مادر ) در برابر تلاش کودکتان برای برقراری ارتباط با دیگران عامل مهمی در شکل گیری توانایی او برای روان صحبت کردن است. جملاتش را تمام نکنید ، وقتی در حال صحبت کردن است با آرامش به او توجه داشته باشید و اگر در ادای یک واژه دچار مشکل شد حرفش را قطع نکنید و به جای او صحبت نکنید. درباره ی لکنتش اظهارنظر نکنید و به او برچسب کند زبان بودن نزنید. هر چه آگاهی کودک در مورد لکنتش بیشتر باشد احتمال بدتر شدن مشکل افزایش می یابد. همخوانی را با او تمرین کنید. مثلاً متن ساده ای را انتخاب کنید و سعی کنید همصدا و با حالتی عادی آن را با یکدیگر بخوانیدو پس از چند بار تکرار کم کم صدای خود را کاهش دهید تا آن جا که کودک به تنهایی در حال خواندن متن باشد. در صورتی که لکنتش خیلی شدید بود یا با تلاش تو و همسرت بهتر نشد، از یک گفتاردرمانگر حرفه ای کمک بگیرید.
آقا 36 ساله / پسرى دارم ٤ساله که حدود ٥/٣ ماه که لکنت زبان کرفته است . با این که بچه زرنگى است اما نمی دانم با او چطور رفتار کنم ؟
در مرحله ی اول پی گردی کنید که چرا از 3 ماه و نیم گذشته دچار لکنت شده است. و در صورت شناسایی ، آن را رفع کنید. البته لکنت زبان معمولاً یک رخداد تکاملی موقتی در مبان کودکان 2 تا 5 ساله است که با روان شدن کودک در استفاده از زبان مادری از بین می رود. لکنت این کودکان هنگام ناراحتی یا خستگی یا هیجان زدگی افزایش پیدا می کند. پیشنهاد می کنم که اولین لکنت ها را نادیده بگیرید. عکس العمل شما ( پدر و مادر ) در برابر تلاش کودکتان برای برقراری ارتباط با دیگران عامل مهمی در شکل گیری توانایی او برای روان صحبت کردن است. جملاتش را تمام نکنید ، وقتی در حال صحبت کردن است با آرامش به او توجه داشته باشید و اگر در ادای یک واژه دچار مشکل شد حرفش را قطع نکنید و به جای او صحبت نکنید. درباره ی لکنتش اظهارنظر نکنید و به او برچسب کند زبان بودن نزنید. هر چه آگاهی کودک در مورد لکنتش بیشتر باشد احتمال بدتر شدن مشکل افزایش می یابد. همخوانی را با او تمرین کنید. مثلاً متن ساده ای را انتخاب کنید و سعی کنید همصدا و با حالتی عادی آن را با یکدیگر بخوانیدو پس از چند بار تکرار کم کم صدای خود را کاهش دهید تا آن جا که کودک به تنهایی در حال خواندن متن باشد. در صورتی که لکنتش خیلی شدید بود یا با تلاش تو و همسرت بهتر نشد، از یک گفتاردرمانگر حرفه ای کمک بگیرید.
لازم به یاد آوری است که در میان کودکان 6 تا 18 ماهه دوره ای هست که از غریبه ها می ترسند و با دیدن آن ها مشوش می شوند، در 4 سالگی از ارتباط با نا آشناها خودداری می کند. از سوی دیگر به یاد داشته باش که تا حدودی خدداری کودک از صحبت کردن به ویژه در میان بزرگسالان کاملاً طبیعی است. دنیای آنها بسیار محدود است ، چیزی که برای ما طبیعی و عادی است ممکن است برای آنها خیلی تازه نباشد. کودک شما نه تنها علاقه ای به دیدن دوست مدرسه ی شما ندارد بلکه سلام دادن هم برایش کمی دشوار است. کودکت را نمی توانی مجبور به ارتباط با بزرگترها کنی اما می توانی از روش های زیر استفاده کنی : وقتی را برای اموزش به کودکت اختصاص بده و به او یاد بده چطور با بزرگترها در شرایط تازه صحبت کند. می توانی نمایش های مختلفی ترتیب دهی که تو در آن نقش افراد بزرگتر دیگر را بازی می کنی توقعات خود را مشخص کنید. مثلاً یک قانون احوالپرسی داشته باشید و به کودک بگو حتی اگر نمی خواهد صحبت کند باید با شخص جدید احوالپرسی کند. اگر جواب بزرگترها را نمی دهد به جای او صحبت نکن، و به او بگو اگر این رفتار تکرار شود باید منتظر پیامدها باشد. کودک را به خاطر ارتباط گرفتن با بزرگترها تحسین کنید. ضمن آن که او را تحت فشار قرار نده . او به زمان نیاز دارد. در نهایت این که چنین آموزشی نیاز به مشاهده ی فراوان دارد که منجر به افزایش هوش هیجانی شود چرا که هوش عمومی کمترین نقش را در این زمینه ایفا می کند. برای بالا بردن هوش هیجانی کودکت ، کافی است نگاهی به خودت و همسرت بیندازی، نحوه ی ارتباط خودتان با دیگران آیا کامل و بدون نقص است ؟ کلید اصلی این مساله دقیقاً پاسخ به همین پرسش است.
لازم به یاد آوری است که در میان کودکان 6 تا 18 ماهه دوره ای هست که از غریبه ها می ترسند و با دیدن آن ها مشوش می شوند، در 4 سالگی از ارتباط با نا آشناها خودداری می کند. از سوی دیگر به یاد داشته باش که تا حدودی خدداری کودک از صحبت کردن به ویژه در میان بزرگسالان کاملاً طبیعی است. دنیای آنها بسیار محدود است ، چیزی که برای ما طبیعی و عادی است ممکن است برای آنها خیلی تازه نباشد. کودک شما نه تنها علاقه ای به دیدن دوست مدرسه ی شما ندارد بلکه سلام دادن هم برایش کمی دشوار است. کودکت را نمی توانی مجبور به ارتباط با بزرگترها کنی اما می توانی از روش های زیر استفاده کنی : وقتی را برای اموزش به کودکت اختصاص بده و به او یاد بده چطور با بزرگترها در شرایط تازه صحبت کند. می توانی نمایش های مختلفی ترتیب دهی که تو در آن نقش افراد بزرگتر دیگر را بازی می کنی توقعات خود را مشخص کنید. مثلاً یک قانون احوالپرسی داشته باشید و به کودک بگو حتی اگر نمی خواهد صحبت کند باید با شخص جدید احوالپرسی کند. اگر جواب بزرگترها را نمی دهد به جای او صحبت نکن، و به او بگو اگر این رفتار تکرار شود باید منتظر پیامدها باشد. کودک را به خاطر ارتباط گرفتن با بزرگترها تحسین کنید. ضمن آن که او را تحت فشار قرار نده . او به زمان نیاز دارد. در نهایت این که چنین آموزشی نیاز به مشاهده ی فراوان دارد که منجر به افزایش هوش هیجانی شود چرا که هوش عمومی کمترین نقش را در این زمینه ایفا می کند. برای بالا بردن هوش هیجانی کودکت ، کافی است نگاهی به خودت و همسرت بیندازی، نحوه ی ارتباط خودتان با دیگران آیا کامل و بدون نقص است ؟ کلید اصلی این مساله دقیقاً پاسخ به همین پرسش است.
خانم 31 ساله / پسرى دارم ١١ ساله ودخترى ٨ ساله.پسرم به شدت به خواهرش حسودى ميكند تاحدى كه بارها به زبان آورده كه اى كاش بميرد .اصلا باهم سازگارى ندارند ، لطفاً راهنمایی ام کنید.
قبل از هر کاری ، در رفتار و برخوردهای خودت و همسرت کاملاً دقیق شو. حتماً موقعیت هایی را پیدا خواهی کرد که در آن تفاوت های آشکاری بین آن ها قائل شده اید که شاید خودتان متوجه آن نبوده اید و گمان می کنید فرزندتان هم آن را دریافت نکرده است. البته تا حدی ناسازگاری میان خواهران و برادران طبیعی است اما با توجه به این آرزوی مرگ، به نظر می رسد پسرت با این آرزو قصد دارد به هدفی دست یابد که با وجود خواهرش احتمالاً امکان پذیر نیست و این قصد چیزی جز نوازش های کلامی و بدنی ، توجه و تحسین از طرف پدر و مادر چیز دیگری نخواهد بود. احتمال دارد یکی دیگر از علل این آرزو آن باشد که ا وقت دعوای آن ها به پسر می گویی : تو بزرگ تری ، تو کوتاه بیا . به هر حال شناسایی علت رفتار تنها از سوی تو امکان دارد و قطعاً با شناسایی علت ، از میان برداشتن آن کار ساده ای است. در صورتی که موفق به این کار نشدی ، از یک مشاور در این زمینه کمک بگیر.
خانم 36 ساله / پسر 11 ساله ای دارم که بسیار حرف گوش کن و درس خوان است. در تابستان برای بازی به گیم نت میرفت و ساعات زیادی آن جا بود. حالا که مدرسه ها شروع شده است در روز حدود 4 ساعات را در انجا می گذراند. مثلاً از مدرسه می آید بخشی از نکالیفش را انجام می دهد و می رود و بعدازظهرها هم به همین ترتیب.می خواهم کاری کنم که هرگز به گیم نت نرود اما نمی دانم چه باید بکنم. ضمناً او در تابستان مقداری پول پس انداز کرده که آنها را صرف این کار می کند و من جز میزان روزانه پولی برای بازی به او نمی دهم ، با توجه به این که بچه ی پول دوستی است و از این که پول زیادی در جیبش باشد احساس می کند مثل پدرش است، آیا صلاح می دانید پول هایش را از او بگیرم تا به این روند ادامه ندهد ؟
در گام اول این خواسته را کنار بگذار که می خواهم هرگز نرود پسرت به عنوان یک انسان این حق را دارد که به فعالیت مورد علاقه اش تا آنجا که آسیب رسان نباشد بپردازد. آنچه که باید به آن توجه شود این است که این فعالیت باید نظام یافته و برنامه ریزی شده باشد. بهتر است این برنامه ریزی یکباره صورت نگیرد بلکه تدریجی و گام به گام باشد. توصیه می کنم فعالیتی خارج از درس های مدرسه برایش در نظر بگیرید تا اوقاتش پر باشد و وقت کمتری را به بازیهای کامپیوتری اختصاص دهد. مثلاً کوهنوردی ، کلاس موسیقی و …. پول برای پسران این سن نمادی از هویت و ابزاری برای همانندسازی با پدر است. پول هایش را خودش جمع کرده است پس باید تصمیم گیری برای آن را به خودش واگذار کنی. به جای انکه پول ها را بگیری می توانی پیشنهاد بدهی که پول یک ساعت در گیم نت را تقبل می کنی و در عوض این که ساعات کمتری را در آن مکان سپری می کند، به پول هایش اضافه کنی تا دستگاه جدیدی از بازی های کامپیوتری را بخرد. با این کار هم فرزندت بیشتر در خانه خواهد ماند و کنترل کردنش راحت تر خواهد بود ، ضمن این که حریم ها نیز حفظ خواهد شد و پاداشی هم ارائه می شود. در صورتی که موافق با کم کردن ساعات بازی نباشد میتوانی از قهر کردن استفاده کنی. به این معنی که به او بگویی در صورتی که همچنان به این رویه ادامه دهد ، با وجودی که بی نهایت دوستش داری و به او احترام می گذاری اما رفتارش را نمی پسندی.
خانم 30 ساله / دختر ٤.٥ ساله من بسيار نسبت به تعريف يکى از نزديکانش مانند من و همسرم از کودک ديگرى حساس مى باشد. به طورى که شديدا عصبانى شده و ناراحتى خود را ابراز مى نمايد و ميگويد شما بايد فقط از من تعريف کنيد و مرا دوست داشته باشيد. اين رفتار طبيعى است يا خير؟ زيرا شديدا نگران اين رفتار وى به ويژه هنگامى که مدرسه را آغاز کند و در اجتماع حضور يابد مى باشم؟ لطفا مرا راهنمائى فرماييد.
برای بررسی طبیعی بودن این رفتار کودکت بهتر است به خودت رجوع کنی: آیا حاضری همسرت در برابر تو از خانمهای دیگر تا می تواند تعریف کند ! ؟ مطمئن هستم که پاسخت را مبنی بر طبیعی بودن با نبودن این رفتار کودکت دریافته باشی. تو و همسرت در این سن و سال مهمترین و تنها منبع دلبستگی برای کودکت هستید. به گونه ای که هیچ جایگزینی برای شما وجود ندارد. مطمئناً تحسین شما از کودکان دیگر انقدر جدی بوده که خارج از تحمل کودکت شده و منجر به واکنش نشان دادن او گردیده است. ( چه بسا در این میان مقایسه ای هم در کار بوده ) ضمن آن که بهتر است در نظر داشته باسی که جایگاه مادر و پدر با جایگاه معلم هرگز قابل مقایسه نیست و این رفتار در صورتی به مدرسه و معلم انتقال داده می شود که از سوی شما با بی توجهی روبرو شده و یه شکل یک نیاز ارضاء نشده باقی مانده باشد و کودک بخواهد به واسطه ی معلم آن را تامین کرده و از معلمش چنین انتظاری داشته باشد. بنابراین در دادن توجه ، تحسین و حمایت از کودکت بهتر است تا می توانی دست و دلباز باشی تا جایی که نیاز در او به حد کمال برآورده شود. مطمئن یاش کودکان دیگر نیازی به تعریف یا دوست داشتن تو ندارند چرا که والدینشان این کار را برایشان به بهترین شکل ممکن انجام می دهند.
خانم 31 ساله / دختر 5 ساله دارم. درمورد ارتباط با گروه همسالان، بسيار به ندرت آغاز کننده يک رابطه است اما در صورتيکه کودکى براى بازى يا صحبت پيشقدم شود رابطه خوبى با وى برقرار مى کند. آيا اين مورد يک مشکل شخصيتى است آيا جاى نگرانى وجود دارد، يا اينکه چگونه اين مشکل را مى توان حل کرد
نخست آن که این موضوع مشکل شخصیتی نیست و بهتر است از یرچسب زدن به کودکت دست برداری. آیا به کودکت حق نمی دهی از نظر شخصیتی درون گرا باشد ؟ آیا همه ی کودکان باید مثل هم باشند ؟ آیا کودکان مجیورند همه را دوست داشته باشند و با هم ارتباط برقرار کنند ؟ یکی از عللی که کودک تو چنین رفتاری دارد می تواند این باشد که شاید خود تو و همسرت هم به ندرت آغازکننده ی یک رابطه هستید ( به بیان بهتر کمی درون گرا و گاهی خجالتی هستید ) در نتیجه کودکتان این رفتار را از شما الگو گرفته و این گونه رفتار می کند چرا که شما در نظر او افرادی هستید که درست ترین کارها را انجام می دهید و او دوست دارد تا مثل شما رفتار کند. اگر چنین چیزی باشد، بهتر است از خودتان آغاز کنید و الگوهای بهتری برای فرزندتان یاشید به این ترتیب این رفتار در کودت تعدیل خواهد شد. علت دیگری که برای این رفتار کودکت می توان در نظر گرفت این می تواند باشد که شاید در طول سال های گذشته قصد نزدیکی به کسی را داشته اما با طرد او روبرو شده و یا این که شما او را مورد سرزنش قرار داده اید ، در نتیجه نسبت به افراد غریبه دچار این تردید شده که اگر به آنان نزدیک شود ، با تجربه ی ناخوشایند طرد یا سرزنش روبرو میشود ، در نتیجه از آن اجتناب می کند که در این مورد هم توصیه می کنم به او این اطمینان را بدهی که شایسته ی یافتن دوست های تازه است و تو هم همراهی اش می کنی. سعی کن بیشتر او را در مکان های تازه ( مثل پارک یا میهمانی ها ) قرار بدهی و فرصت کشف فضاهای جدید را برایش مهیا کنی . ضمن آن که در نظر داشته باش که او را برای دوست یابی تحت فشار نگذاری ، این کار موجب می شود نسیت به این کار دچار مقاومت شود و برعکس عمل کند. فقط یه او فرصت بده ، راحتش بگذار و حمایتش کن. به او یگو که در هر شرایطی ، در کنارش هستی و دوستش داری حتی اگر آغازگر هیچ رایطه ای نیاشد. بی شک با اطمینان دادن تو این شهامت را پیدا خواهد کرد. پژوهشگران مشاهده کرده اند کودکانی که با مادر خود رابطه ی محکمی دارند، نسبت به آنان که با مادر خود رابطه ی محکمی ندارند، با همتایان خود روابط موزون تر و شادتری دارند. بنابراین ایتدا از رابطه ی خودت با او شروع کن.
خانم 36 ساله / پسر بچهء 2سال و نیمی دارم که فوقالعاده شیطان است و به حرف گوش نمیدهد مثلا وقتی بچهها را اذیت میکند هر چقدر صدایش بزنیم جواب نمی دهد و به کارش ادامه می دهد. اگر هم به او بگوییم اگر قول بدهی پسر خوبی باشی تو را به پارک می بریم ، در ابتدا میگوید یاشه اما در کمتر از 2 دقیقه ، شیطنتش را ادامه میدهد. مشکل دیگری که پسرم دارد، این است که بچهها و همبازی هایش را اذیت میکند مثلاً آنها را میزند و گاز میگیرد. با یه چنین بچهای چطور باید برخورد کرد؟
شک نداشته یاش که پسرت معنای « خوب» را در این سن متوجه نمی شود. پس بهتر است خودت را خسته نکنی و دست یه دامان این وعده ی پوچ نشوی. آیا تا به حال شده در همان لحظه دست پسرت را بگیری و به پارک ببری؟ احتمالاً پاسخت منفی است. پسرت دست تو را خوانده و چون می داند وعده ی تازه ی تو تکراری است، دیگر فریب نمیخورد و به کارش ادامه می دهد. علت رفتارهایش را بهتر است در خانه و روایط تان جستجو کنی و در مرحله ی بعد به مشاور روان شناس مراجعه کنی. آنچه که مسلم است کودک به دنبال نوازش است. به نظر می رسد این نوازش مثبت را نمی گیرد و سعی می کند با شیطنت به نوازش برسد، حتی اگر منفی باشد ( مثل عصبانی شدن فریاد زدن تو ). همین کار برایش کافی است تا احساس کند مورد توجه است. پیشنهاد می کنم تا می توانی نوازش های مثبت به فرزندت بدهی و زمان بیشتری را با او سپری کنی. در مورد پرخاشگری هایش هم باید بررسی های بیشتری انجام شود.گاز گرفتن از اعمال نابالغیاست که بسیاری از کودکان 2 تا 4 ساله از آن به عنوان واکنشی به ناراحتی با هیجان از خود نشان می دهند قبل از هر کاری لازم است تا از افراد و موقعیت هایی که در آن شیطنت ها و ازار رخ می دهد، صورت برداری کنی. با این کار اطلاعات زیادی در مورد علت رفتارهاش پیدا خواهی کرد. در گام بعدی از این اطلاعات برای پیشگیری استفاده کن. مثلاً اگر متوجه شدی وقتی خسته است گاز می گیرد، تا خواب بعدازظهرش را نکرده اجازه ی بازی به او نده .سعی کن به جای وعده دادن رفتارهای تازه به او یاد بدهی. تو فقط به او می گویی گاز نگیر، نمی گویی چه بکند ! مثلاً اگر دیدی سر اسباب بازی دوستش را گاز می گیرد، به او یاد بده در این مواقع از تو کمک بگیرد با نوبتی بازی کند و …. . نارضایتی ات را از این رفتارش نشان بده و بگو از این رفتارش ناراحت می شود ( ولی خودش را خیلی دوست داری ) و از پیامدهای منفی استفاده کن. مثلاً اگر گاز گرفت برای زمان بازی اش محدودیت تعیین کن و او را برای کتک نزدن و گاز نگرفتن تشویق کن و جایزه بده. در صورتی که موفق نشدی از یک روان شناس مشاور کودک کمک بگیر.
خانم 24 ساله / دخترم ٨ ماهه است مى خواستم بدانم كه آیا از اين سن بايد روى تربيتش كار كنم؟ ايا مسائل تربيتى روى اين بچه تاثير گذار هست يا خير؟ اگر تاثير گذار نيست از چه سنى بايد شروع كنم ؟
تربیت و پرورش فرزند از همان لحظه ی تشکیل نطفه آغاز می شود و در 2 تا 5 سال اول زندگی است که شخصیت اساسی کودک شکل می گیرد. بنابراین تردید نداشته باش که مسایل تربیتی بر کودکت اثرگذار است. پیشنهاد می کنم در این سنین کمتر فرزندت را تنها بگذاری، یا اگر مجبور به این کار هستی ترتیبی دهی تا به صورت تلفنی صدایت را بشنود ، از لحاظ ابراز محبت و عاطفه تا می توانی لبریزش کن. با او به بازی های خلاق بپرداز ، برایش داستان بخوان ، پدرش را درگیر روابط عاطفی با او کن و نوازش های کلامی از جمله تحسین و تعریف و نوازش های بدنی مثل بوسیدن ، نوازش کردن و …. را هرگز از یاد نبر.
خانم 30 ساله / پسرى ٤ ساله دارم كه بسيار خجالتى است و با غريبه ها به سختى ارتباط برقرار مى كند. من براى حل اين مشكل تلاش ميكنم تا وى با افراد و موقعيت هاى جديد مواجه شود. اغلب هنگام خواندن داستان از او ميخواهم نظرش راجع به تصاوير را بيان كند كه معمولا همكارى نمى كند. ار ٥/٢ سالگى مهد كودك مى رفته و عليرغم درخواست من از مربيان براى شركتش فعاليت هاى گروهى ظاهرا فرزندم همكارى نمى كند. (فرزندم از نظر توانمندى هاى ذهنى بسيار قوى است. قد و وزن وى هم بر اساس منحنى رشد نرمال است) از اينكه راهكار مقابله با اين مساله را بفرماييد صميمانه سپاسگزارم.
قبل از هر اقدامی بررسی کن که آیا خودت و همسرت افراد اجتماعی و برون گرایی هستید یا نه ؟ معمولاً والدین انتظار دارند فرزندانشان چیزی متفاوت تر از خود آنان باشد. اگر اینچنین باشد، بهتر است که به جای توصیه جهت مشارکت کودکت در بازیها ، دایره ی روابط اجتماعی و معاشرت های خودت را وسعت بخشی. در غیر این صورت تلاش کن تا علت را بیابی. مثلاً این که پسرت در چه جاهایی راحت تر است و کمتر خجالت می کشد؟ این مکان ها را ثبت کن و رفتار او و اطرافیان را مورد مشاهده قرار بده و ببین چه اتفاقاتی در جریان است. مهمترین کاری که در این رابطه می توانی انجام دهی صبر و مشاهده ی بسیار دقیق است. از همین طریق به بسیاری از نقاط ضعف در ارتباط با فرزندت پی خواهی برد. در مورد این که راجع به تصاویر نظری نمی دهد ، این احتمال می رود که شاید زمانی نظری ابراز کرده و مورد سرزنش یا تمسخر واقع شده است ( از طرف تو یا هرکس دیگر ) به طور کلی اصلی ترین گام پیدا کردن چرایی این رفتار است که در این زمینه می توانی از یک مشاور هم کمک بگیری که بررسی های دقیق تری انجام دهد. لبخند ، آغوش باز ، تایید و تحسین و تشویق را همیشه به خاطر داشته باش.
خانم 28 ساله / دختر 6 ساله اي دارم كه به تشخيص پزشك مغز و اعصاب ، پيش فعال مي باشد و حدود دو سال است كه قرص ريتالين خارجي مصرف مي كند اما اين قرص فقط مدت كوتاهي حدود يك ساعت تاثير دارد و در بقيه زمانها بسيار ناآرام و شلوغ و رفتارهاي افراطي دارد معلم و اطرافيان از دستش شاكي هستندو از بس سرش داد مي زنند اعتماد به نفس خودش را از دست داده و مدتي است كه درگیر مسائل جنسي شده ، نمي دانم بايد چه كار كنم پزشك معالج هم راهي پيش پاي من نمي گذارد لطفا مرا ياري كنيد.
پیش از هر چیز بهتر است به این سوال پاسخ دهی که چرا با وجود این که داروها موثر واقع نشد، 2 سال مصرف آن را ادامه دادی ؟ و بعد در حالیکه مساله ی اول حل نشده باقی مانده ، مساله ی تازه را مجدد با همان درمانگر مطرح می کنی و یک دور معیوب را تکرار می کنی؟ مواردی از این دست ، پایه های زیست شناختی ،روان شناختی و جامعه شناختی دارند بنابراین در گام اول پزشک متخصص کودکت را تغییر بده. در گام بعدی دخترت را نزد یک مشاور متخصص در امور کودک ببر. بهتر است این فرد متخصص ، یک روانکاو کودک یاشد. چرا که داروها به تنهایی قادر به حل مشکلات روانی نیستند و تنها می توانند آنها را در همان وضعیتی که هستند نگه دارند . لازم به توضیح است که از دلایل بیش فعالی – فارغ از علل زیست شناختی آن- نیاز به توجه، تایید و تحسین است که با توجه به انچه شرح داده ای به نظر می رسد نه تنها تامین نمی شود که برعکس کودک مورد سرزنش نیز واقع می شود . بنابراین بهتر است افراد سرزنشگر را از کودک دور کنی و خودت هم راه صبر و حوصله را پیش بگیری. اما علت مهمتر فضای خانه و روایط اعضای ان با یکدیگر و با کودک است. احتمالاً در محیط خانوادگی شما فاکتوری از فاکتورهای عاطفی کم است و کودک تو در برابر شما احساس شایستگی نمی کند و در نتیجه برای کسب این شایستگی دست به فعالیتهایی می زند که تحت عنوان بیش فعالی شناخته شده اند. پیشنهاد می کنم این را نیز مورد بررسی قرار دهی. در مورد مسابل جنسی هم که مطرح کردی بهتر است بدانی که این امر مربوط به کسب هویت جنسی است و از مراحل رشد روانی محسوب می شود ، اما غیر از این، می تواند به عنوان دفاعی در برابر رفتارهای طردکننده ی دیگران در نظر گرفته شود. به این معنی که حالا که دیگران مرا دوست ندارند و به من توجهی نمی کنند، پس من خود به خویش توجه می کنم و خود را دوست می دارم. در آغوش گرفتن ، توجه نشان دادن ، یوسیدن ، ایراز عشق و علاقه حتی وقتی از او عصیانی هستی ، وقت گداشتن و یا او یازی کردن و مواردی از این دست که فضایی امن برای کوک به وجود بیاورد و به او احساس خوش هویت مستقل و دوست داشتنی بدهد بسیار می تواند موثر واقع شود. بنابراین در اولین فرصت اقدام کن و از خودت شروع کن. کافی است کمی صبور باشی.
خانم 30 ساله / 6 ماه پیش از همسرم به دلیل اعتیاد جدا شده ام. با تنها پسرم که 10 ساله است زندگی می کنم. به تازگی پسرم به حرف گوش نمی دهد و پرخاشگر شده است. در حالی که درسش عالی است اما در مدرسه شیطنت میکند و بچه ها را اذیت می کند. با او چطور باید رفتار کنم ؟
این رفتار پسرت نوعی ایراز وجود و اعتراض در برابر عدم حضور پدر است. پیشنهاد می کنم بیشتر در رایطه با این موضوع با او صحبت کنی و ترتیبی بدهی تا هر چند وقت یک بار هر سه در کنار هم حضور داشته باشید و اوقاتی را با هم بگذرانید تا پسرت کمتر این خلاء را احساس کند. در عین حال که اجازه می دهی با پدرش زمان هایی را بگذراند ، حضور جانشین پدر ( مثل دایی ، پدربزرگ ) هم بسیار می تواند کمک کننده باشد. از جمله این که موقعیتهایی ترتیب دهند تا گپ مردانه بزنند، بازی کنند و …. در حالی که در برابر پرخاشگری هایش صیوری می کنی مراقب باش این رفتار ابزاری در دستش نباشد که به خواسته هایش برساند و تو را تحت کنترل درآورد. زمان بیشتری را با او صرف کن ، بیشتر یا او صحبت کن و ترتیب کلاسهایی را بده که هم اوقاتش را پر کند و هم مانع افکار منفی اش شود. به او فرصت بده تا به آهستگی با این موضوع کنار بیاید.
خانم 43 ساله / پسرم سال اول دبیرستان و بسیار مودب و سر به راه است. آنچه موجب نگرانی شدید من شده این است که افت شدیدی در نمرات ترم اولش دیده می شود. نمرات تمام دروس اصلی مثل فیزیک ، زیست و …. زیر 15 است. البته قیل از گرفتن کارنامه خودش می دانست که نمرات خوبی نخواهد گرفت. با این که قول داده است جبران می کند اما من همچنان نگران هستم. احساس می کنم بخش زیادی از این عدم موفقیت ناشی از ناکارآمدی معلملنش است. نمیدانم چطور با این مساله کنار بیایم، لطفاً راهنمایی ام کنید.
نگرانی ات را درک می کنم اما لازم است بدانی معمولاً زمانی که مقطع تحصیلی تغییر می کند، مقداری افت در نمرات مشاهده می شود، ضمن این که لازم است توجه داشته یاشی چون در این سن بلوغ و به دنبال آن تغییرات جسمی و روانی اتفاق می افتد، چنین تغییراتی اجتناب ناپذیر است، در نتیجه وضعیت پسرت چندان غیرطبیعی نیست، از سوی دیگر این مقطع ، مقطع انتخاب رشته ی تحصیلی با توجه به علاقمندی ها و توانایی ها است و دروس یه نوعی برنامه ریزی شده اند که نمرات آن در پایان سال به نوعی نشان دهنده ی رشته ی تحصیلی مناسب دانش آموز است. ممکن است این نمرات پایین بیانگر آن باشد که احتمالاً پسرت در حوزه ی علوم انسانی ، هنر ، صنعت و …. موفق تر عمل خواهد کرد. به هر حال بهتر است زود نتیجه گیری نکنی و معلمان را زیر سوال نبرده و محکوم نکنی ، در عوض به پسرت فرصت داده و به قولش اعتماد کنی و به او اطمینان خاطر بدهی که باورش داری و او می تواند به بهترین شکل این افت را جبران کند. در این شرایط این مهمرین چیزی است که پسرت به آن احتیاج دارد. حتی می توانی برای یکی دو درس هم از کلاسهای تقویتی کمک بگیری و در نهایت با ارزیابی نمرات هر دو ترم و با کمک مشاور مدرسه او را در مسیری سوق دهی که هم توانایی اش را دارد و هم به آن علاقه دارد.
خانم 28 ساله / یک فرزند 8 ساله دارم. همسرم و سایر اعضای خانواده اصرار دارند فرزند دیگری داشته باشم تا پسرم تنها نباشد. در صورتی که احساس می کنم آمادگی اش را ندارم. هم نگران این هستم که نتوانیم او و آینده اش را تامین کنیم و هم دوست ندارم مسئولیت فرزند دیگری را بر غهده بگبرم. می خواهم بیشتر به خودم بپردازم. نمی دانم چه کنم ؟ آیا برای سلامت روانی فرزندم باید فرزند دیگری به دنیا بیاورم ؟ لطفا مرا ياري كنيد.
از واژه هایت پیدا است که قلباً مایل به داشتن فرزند دوم نیستی. همین به تنهایی کافی است که داشتن فرزند دیگر را توصیه نمی کنم. با این که برای نظر سایر اعضای خانواده ات احترام زیادی قایل هستم ، اما بدون شک نظر و آمادگی تو مهمتر از هر چیز با نظر دیگری است چرا که تو به عنوان مادر باید هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی در آمادگی کامل باشی تا بتوانی وظیفه ی مادری ات را به بهترین شکل ممکن انجام دهی. در غیر این صورت نه تنها به خودت آسیب خواهی زد ، بلکه وظایفت را در برابر فرزند اولت هم به درستی انجام نخواهی داد و به این طریق به خودت و تمام اعضای خانواده ات آسیب می رسانی. بدون شک داشتن دو فرزند بهتر از یک فرزند است اما این بدان معنا نیست که اگر تنها همین فرزند را داشته باشی، او از نظر روانی به مخاطره خواهد افتاد. نه تنها این طور نیست بلکه می توانی از این فرصت برای رشد و مراقبت بیشتر او بهره ببری. پیشنهاد می کنم حالا که احساس می کنی آمادگی اش را نداری ، این موضوع را صادقانه با همسرت در میان بگذاری و از او بخواهی تا در این زمینه فرصت بیشتری به تو بدهد. در این فاصله هم میتوانی به خودت بپردازی و هم در این رابطه بیشتر فکر کنی.
پسرى دارم ٤ ساله که حدود ٥/٣ ماه که لکنت زبان کرفته با هم سن سالهاى خودارتبات برقرار نميکند زود اعصبانى ميشود بچه زرنگى است خيلى گريه ميکند
در مرحله ی اول پی گيری کنید که چرا از 3 ماه و نیم گذشته دچار لکنت شده است. و در صورت شناسایی ، آن را رفع کنید. البته لکنت زبان معمولاً یک رخداد تکاملی موقتی در مبان کودکان 2 تا 5 ساله است که با روان شدن کودک در استفاده از زبان مادری از بین می رود. لکنت این کودکان هنگام ناراحتی یا خستگی یا هیجان زدگی افزایش پیدا می کند. پیشنهاد می کنم که اولین لکنت ها را نادیده بگیرید. عکس العمل شما ( پدر و مادر ) در برابر تلاش کودکتان برای برقراری ارتباط با دیگران عامل مهمی در شکل گیری توانایی او برای روان صحبت کردن است. جملاتش را تمام نکنید ، وقتی در حال صحبت کردن است با آرامش به او توجه داشته باشید و اگر در ادای یک واژه دچار مشکل شد حرفش را قطع نکنید و به جای او صحبت نکنید. درباره ی لکنتش اظهارنظر نکنید و به او برچسب کند زبان بودن نزنید. هر چه آگاهی کودک در مورد لکنتش بیشتر باشد احتمال بدتر شدن مشکل افزایش می یابد. همخوانی را با او تمرین کنید. مثلاً متن ساده ای را انتخاب کنید و سعی کنید همصدا و با حالتی عادی آن را با یکدیگر بخوانیدو پس از چند بار تکرار کم کم صدای خود را کاهش دهید تا آن جا که کودک به تنهایی در حال خواندن متن باشد. در صورتی که لکنتش خیلی شدید بود یا با تلاش تو و همسرت بهتر نشد، از یک گفتاردرمانگر حرفه ای کمک بگیرید. اما با توجه به مسایل دیگری که در مورد پسرت مطرح کرده ای ، به نظر می رسد اشکالی در فضای خانوادگی وجود دارد که باعث بیقراری و واکنش های پرخاشگرانه ی کودک شده است. توصیه می کنم پیش از هر چیزی فضای خانه را گرم و صمیمانه کنید. محیط امن خانوادگی در این سن تنها درمان بیشتر مشکلات رفتاری کودکان است. ضمناً اگر مساله ای هرچند هم کوچک بین تو و همسرت وجود دارد که احتمال می دهی باعث ناراحتی فرزندت شده ، رفع کن. نوازش های کلامی و بدنی بی وقفه را هرگز از یاد نبر و سعی کن زمان بیشتری را با فرزندت بگذرانی.
سلام پسرم 27 ماهشه مدت 10 روزه که کدفعه سر بهانه های بی دلیل به شدت عصبانی می شه و خودشو می رنه زمین و گریه ی شددی می کنه و کسی رو هم نمی ذاره بیاد پیشش. من تو اون موافع خیلی می ترسم. نمی دونم چیکار کنم. شدیدا جیغ می زنه و هیچ کسو نمی ذاره بیاد پیشش. نصف شب هم پریشون از خواب بیدار میشه و می خواد که چراغ رو روشن کنم. در غیر این حالت بسیار بچه مودب و باهوش و با فهمیه من نگرانم چی شده؟ و چکار کنم که رفع بشه؟ لطفاً راهنماییم کنین.
زهرا صادقیان مشاور و درماگر خانواده
باسلام مامان عزیز؛ رفتار هایی مثل جیغ زدن ،گریه کردن و لجبازی جزو رفتار هایی است که شما باید به آن بی توجهی کنی تا زمانیکه به خودش آسیب جدی وارد نکرده و رفتار هایی مثل شکستن و بریدن و پرت کردن نیاز به تنبیه دارد .فرزند شما در آستانه سن آموزش است و باید با قوانین آشنا شود و شما باید مهارت های فرزند پروری را یاد بگیری میتونید از کتاب مادر کافی کمک بگیرید .
همچنین به شما پیشنهاد میکنم قبل از خواب یه قصه کوتاه و یا نوازش سر کودک رو داشته باشید در اتاق خواب کودکتان یک چراغ خواب به سلیقه کودکتان خرید کنید و قبل از خواب آنرا روشن کنید و تا قبل از اینکه کودکتان به خواب برود به او شب بخیر بگویید و از اتاق بیرون بیایید اگر در انجام این کار موفق نبودی یواش یواش شروع کنید تا کودک با آرامش طبق این دستورالعمل به خواب برود .
موفق باشید.
خانم 24 ساله/ 8 ماه است ازدواج کرده ام. ولی با همسرم دچار مشکل شده ام. من رابطه های دوستی زیادی دارم. البته این مسئله را به همسرم در دوران نامزدی هم گفته ام. دوستانم همگی خانم هستند و بسیار محترمند ولی همسرم با رفت و آمد من یا صحبت کردن با آنها مشکل دارد. از اول نداشت مدتی است که این مشکل را عنوان می کند. من نه می خواهم به زندگیم آسیبی وارد شود و نه می خواهم دوستانم را از دست بدهم. سالهاست با آنها دوست هستم. چه کنم؟
این که همسرت تغییر موضع داده، اصلاً صحیح نیست. او می دانست که تو چنین ارتباطاتی داری و آن ها را پذیرفته بود و حالا برای این تغییر رفتار حتماً باید دلیلی قاطع و عقلانی داشته باشد. داشتن حریم شخصی و ارتباطات دوستانه حق طبیعی و بدیهی توست که هیچ کسی حق ندارد که آن را از تو دریغ نماید. بنابراین از همسرت دلیل رفتارش را جویا شو، اگر توضیحش برایت قانع کننده بود، روابطت را تعدیل کن و با همسرت روی آن به توافق برس. مثلاً فاصله ی بین دیدارهای دوستانه را بیشتر کن و … اما اگر دلیل قانع کننده ای نداشت و حاضر به توافق روی این مساله نبود، از او بخواه همراهت نزد مشاور بیاید تا بررسی دوجانبه و دقیق تری انجام شود.
در شرف ازدواج هستم ولی مدتی است که بسیار وحشت دارم. احساس می کنم آمادگی تشکیل خانواده را ندارم. چون در گذشته شیطنت های زیادی داشتم فکر می کنم اگر ازدواج کنم باز هم به سراغ آن شیطنت ها بروم. البته تصمیم گرفتم که آنها را برای همیشه کنار بگذارم، ولی باز می ترسم….
با خودت بی پرده و روراست باش بررسی کن که با شیطنت هایت به دنبال چه بوده ای ؟ چرا احساس می کنی آماده ی تشکیل زندگی نیستی ؟ به فرد مورد نظرت چقدر علاقمندی و چرا او را انتخاب کرده ای ؟ پاسخ به این سوالات بسیاری از مسایل را برایت روشن خواهد کرد. همراهی یک مشاور در این راستا کمک بسیاری به تو خواهد کرد. از طرفی انسان همواره در برابر وسوسه ی نهاد خویش است و تنها با تقویت ایمان و اراده است که می تواند با آن روبرو شود اگر تصمیم راسخ گرفتی که از پوست نوجوانی بیرون آمده و بالغ شوی،به خدا توکل کن و شک نکن که موفق خواهی شد، چون خواسته ای …
خانم 28 ساله / 2 سال است که ازدواج کرده ام اما گاهی اوقات به دلایل پیش پا افتاده حرف هایی به همسرم می زنم که می دانم برازنده ی من و تحصیلاتم نیست و آن قدر تحقیرش می کنم که بعداً خودم هم پشیمان می شوم . حتی گاهی از شدت عصبانیت رفتارهای کودکانه از خودم بروز می دهم ، مثلاً یک بار آنقدر خودم را زدم که پایم کبود شد. از رفتارم ناراحتم اما نمی دانم چرا این رفتارها از من سر می زند ، لطفاًٌ راهنمایی ام کنید.
با این اطلاعات محدود چند دلیل برای رفتارت به ذهن می رسد از جمله این که تمام آن صفات منفی که به شوهرت نسبت می دهی ، صفاتی است که در خودت وجود دارد و تو آن ها را دوستشان نداری و در خویش نمی پذیری، در نتیجه آنها را فرافکنی کرده و به او نسبت می دهی. چرا که ناخودآگاه متوجه وجود آنها در خودت میشوی و از این موضوع آزرده می گردی و برای آن که رنج ناشی از آن ها کم کنی، به طور ناهشیار دست به چنین رفتاری می زنی. یا این که با این رفتار قصد داری رفتار نامناسب افراد مهم زندگی ات را که در کودکی – یعنی در زمانی که تو کوچک بودی و نمی توانستی در برابر آن رفتارها از خودت دفاع کنی- با تو داشته اند اکنون در برابر همسرت که رفتارهای مشابهی که دارد تلافی و جبران می کنی چون امروز دیگر بزرگ شده ای و در موضع قدرت قرار داری. در واقع هدف انتقام را به سوی همسرت جا به جا کرده ای و در نهایت این که ممکن است با این رفتار قصد داشته باشی نارضایتی ات را از زندگی مشترک به همسرت نشان دهی ، چون جسارت بیان آن را به طور مستقیم و بی پرده نداری و علت آن می توانی ترس یا نگرانی جهت منافع شخصی باشد. به هر حال پیشنهاد می کنم در این مورد با یک مشاور تحلیلی ملاقاتی داشته باش تا بررسی همه جانبه و دقیق تری انجام شود و زوایای متعددی از وجودت که رفتارت را تحت تاثیر قرار می دهد بشناسی.
خانم 28 ساله / یک بار ازدواج کرده ام و جدا شده ام که حاصل آن 2 فرزند است. 4 سال با تمام دشواری ها خانواده ام زندگی کردم و 2 سال پیش در محل کارم با آقایی آشنا شدم که این آشنایی منجر به ازدواج شد. ایشان از همسر اولش جدا شده و 3 فرزند دارد. از همسرم و اخلاق و رفتارش با خودم و فرزندانم و از خانواده اش و زندگی ام بسیار راضی هستم اما حدوداً 2 ماه است که احساس میکنم او با همسر اولش در ارتباط است و این موضوع من را بسیار ناراحت میکند. لطفا راهنمايى کنيد چه کار کنم .
پیش از همه به یاد داشته باش که قضاوت عجولانه نداشته باشی. ابتدا از این مساله و چگونگی آن مطمئن و بعد وارد عمل شو. از این که ازدواج موفقی داری خوشحالم اما بهتر است اجازه ندهی افکار مسموم این موفقیت را به ناکامی تبدیل نماید. این که او با همسرش ارتباط داشته باشد، فی نفسه مساله ی حادی نیست بلکه برعکس ، به خاطر حفظ سلامت روانی فرزندانش رفتاری مناسب و به جا تلقی می شود. البته احساس نگرانی تو را از این مساله به روشنی درک می کنم و برای آن احترام قائلم و بر ابن عقیده ام که این رابطه باید در چهارچوبی خاص قرار بگیرد. با توجه به رضایتی که از زندگی ات داری ، پیشنهاد می کنم به جای هر نوع قضاوت یا تعبیر و تفسیر رفتار همسرت که منجر به بد شدن اوضاع و افزایش سوء تفاهمات می شود ، بدون سرزنش کردن و ایرادگیری و طعنه زدن با او گفتگو کنی و نگرانی هایت را با وی در میان بگذاری و در این رابطه از وی توضیح بخواهی و در تهایت با هم بر سر این مساله به توافق برسید. قطعاً از طریق این گفتگو به راه های تازه ای خواهید رسید . در غیر این صورت می توانید از یک خانواده درمان گر حرفه ای کمک بگیرید.
آقا 28 ساله / از 16 سالگی بر سر موارد مختلف با خانواده ام کشمکش داشتم. بی غرض بگویم ، تا آنجا که می شد مرا اذیت و آزار دادند . با مشاورانی جلسه داشتیم که موثر واقع نشد و در نهایت تصمیم گرفتم به شهرستان محل تحصیلم بروم .کاری برای خودم دست و پا کردم و تنها زندگی کردم. در این مدت با خانواده ام در ارتباط بودم اما حالا که برگشته ام مادرم دچار فشار خون شده است و رفتارش بسیار بهتر شده و من دچار حالت بغض شده ام که چرا روزهای خوبمان را از دست داده ایم . قدری هم احساس گناه دارم و نمی دانم چه کاری باید انجام دهم.
متاسفم که جلسات مشاوره برایتان موثر نبوده است . این احساس تو ناشی از تضادی است که طی این سال ها از نوجوانی تا به امروز در تو ریشه دوانده است. تو اکنون بر سر این چندراهی مانده ای که آیا باید بی قبد و شرط دوست بدارم ؟ آیا اکنون وقت انتقام است ؟ آیا این رفتار مادرم ناشی از ضعف است و من لایق محبت نیستم ؟ آیا این دلتنگی من از سر ترحم است و من فرزند خوبی نیستم که کوتاهی های والدینم را ببخشم ؟ و مواردی از این دست. توصیه میکنم با خودت روراست باشی و فراتر از هر گونه موضع اخلاقی ، تمام احساسات واقعی ات را- چه مثبت و چه منفی – نسبت به مادرت روی کاغذی بنویسی و خود را از خشم و نفرت خالی کنی و در این راه با خودت صریح باشی . انتظاراتی که داشتی و برآورده نشد ، روزهایی که از دست رفت و برنگشت و …. . این کار به تخلیه ی هیجانی ات کمک می کند. سپس این نامه را پاره کن و دور بریز. حالا آنچه را که از مادر می خواهی روی کاغذ بنویس و عشقت را نثار او کن. این کار به تو کمک می کند تا عواطفی که در هم پیچیده شده اند متمایز گردند. حالا بدون هیچ فشاری به خودت فرصت بخشش بده. هم بخشیدن مادر و هم بخشیدن خودت برای تمام آن چه که بر شما گذشته است. زمان کمکت خواهد کرد تا به آرامش برسی. مهمترین اقدام برای تو این است که عجله نکنی و از نظر احساسی با خودت روراست و روشن باشی. یادت باشد که امروز همان دیروز فرداست که ممکن است هزاران یادگار زیبا با خودش داشته باشد. پس آن را از دست نده و شروع کن. حضور یک یار همراه در این مسیر بسیار می تواند برایت موثر باشد.
خانم 38 ساله/ دو فرزند دارم و 15 سال است که ازدواج کردم. ولی مدتی است به همسرم مشکوک شدم. وقتی به او می گویم مدام می گوید که اشتباه می کنم ولی من احساس می کنم کسی دیگری در زندگیش پیدا شده است. راهی را نمی شناسم که از این موضوع مطمئن شوم. چه راهی هست و اینکه بهتر است من صبر کنم یا اقدام دیگری انجام دهم؟
به حس زنانه ات احترام می گذارم اما توجه داشته باش که به راحتی به همسرت تهمت نزنی. برای این موضوع باید دلیل محکمی داشته باشی. زمان تنها راه حل توست. مطمئن باش اگر خیانتی در میان باشد، به زودی فاش خواهد شد. هیچ اقدامی نکن. تنها به درونت رجوع کن و کشف کن که چرا چنین احساسی داری ؟ آیا از خودت در رابطه با همسرت راضی هستی ؟ چرا فکر می کنی همسرت به تو خیانت می کند ؟ اگر تغییر رفتاری در او دیده ای ، بخواه برایت توضبح دهد. مشاوره ی زناشویی که می تواند بسیار اثربخش باشد را نیز توصیه می کنم.
آقا 29 ساله / خیلی خسته ام. همه چیز در زندگی ام آرام است، کارمندم و به تازگی نامزد کرده ام اما نمی دانم چرا راضی نیستم و شب ها خوابم نمی برد. مدتی دارو مصرف می کردم اما قطع کردم. احساس می کردم با ازدواج حال بهتری خواهم داشت اما اینطور نشد.شما می دانید چرا ؟
آنچه می گویی از پویایی های درونی تو منشاء می گیرد. درست است که اکنون و امروز ظاهراً همه چیز خوب است اما این خوب بودن از نگاه دیگران است نه نگاه تو. ممکن است نارضایتی عمیقی که پشت این رضایت سطحی قرار گرفته است تو را اذیت می کند اما نمی توانی اعتراضت را بیان کنی و یا حرکتی مخالف آنچه زندگی طبیعی ات می طلبد با آن روبرو شوی. ممکن است این حالات در اثر تجربیات ناخوشایند گذشته ی تو باشد و یا در ارتباط با کارهای ناتمامی که در گذشته داشته ای و بدون آن که به آنها بپردازی همانطور رهایشان کرده ای و امروز از درون ناراحتت می کنند. ممکن است این حالات دقیقاً در اثر این پدید آمده باشند که همه چیز زندگی ات آرام است و تو نتوانسته ای برای خودت و آینده ات برنامه ریزی و هدف گذاری کنی و زندگی ات یکنواخت و بی هدف شده است و …. . علت های متعددی میتواند زمینه ساز این حالت های تو یاشد که به نوعی نشان دهنده ی افسردگی در تو است. اگر زیر نظر روانپزشک دارو مصرف می کردی، به آن ادامه بده و در مورد این مساله با یک روان درمانگر حرفه ای ملاقات داشته باش.
دوستی دارم که بهش خیلی علاقمندم . رابطه خوبی هم با هم داریم. البته رابطه ما به خاطر شرایط خاصش نمی تونه که به ازدواج ختم بشه. من مدام می ترسم که دیگه این رابطه تموم بشه. اصلا نمی دونم چرا ولی خیلی می ترسم. چه کار می شه کرد که اولا این ترس برطرف بشه و دوم اینکه رابطه من و دوستم با دوام بمونه؟ من 24 ساله و دوستم 36 ساله هستند.
با توجه به توضیحی که داده ای پیداست که چه بترسی و چه نترسی ، این رابطه تمام شدنی است. این یک واقعیت است که تو به آن آگاهی و مسئولیت این آگاهی با تو است. تو می دانی که یا باید تا همیشه با او دوست بمانی بی هیچ نتیجه ای که این کار عملاً ممکن نیست ضمن این که خواسته قلبی تو هم نیست، یا این که از او جدا شوی و رنج ناشی از آن را بپذیری که این هم خواسته ی تو نیست . ترس تو از دقیقاً از همین واقعیات است. در نهایت تو مجبور به انتخاب هستی، چرا که دیر یا زود از این شکل رابطه دل زده و دل گیر خواهی شد. پس چه بهتر که در برابر واقعیات منطقی باشی و تصمیمی را که سالها بعد خواهی گرفت، اکنون بگیری و زمانی را که می تواند صرف روابط هدفمند و مناسب شود، صرف طی جاده ی ناکجاآباد نکنی. یادت باشد علاقه هرگز دلیل کافی برای دوام یک رابطه نیست.
خانم 27 ساله/ با همسرم بر سر مسائل زناشویی مشکل پیدا کردم. یک سال است ازدواج کردم ولی دیگر تمایلی به شوهرم ندارم. البته این عدم تمایل به مشائل زناشویی هم محدود نمی شود، اصلا حوصله او را ندارم. وقتی حرف می زند دلم می خواهد سریع تر ساکت شود یا حتی دیگر نمی توانم لباس های او را بشویم. هر چقدر هم دنبال دلیل می گردم پیدا نمی کنم. لطفا راهنماییم کنید….
پیشنهاد می کنم با مشاور جلسه ای داشته باشی. درون تو بسیار متلاطم است و برای هر کدام از مواردی که گفتی دلیلی داری اما می خواهی آنها را نادیده بگیری. اگر در همسرت اشکالی نمی بینی به گذشته ات نگاهی بینداز. آیا رفتار همسرت تو را به یاد کسی می اندازد که دوستش نداشتی یا از او اسیب دیده ای ؟ آیا احساس می کنی انتظاراتت از ازدواج آن گونه که می خواستی تامین نشده است ؟ آیا برای خودت برنامه ی ویژه ای داری یا مدام در منزل به امور خانه می پردازی و همین خسته ات کرده ؟ خواسته ها و احساسات حقیقی ات را با همسرت در میان بگذار. به او بگو دلت می خواهد برایت چه کارهایی انجام دهد. از ترس ها و نگرانی هایت برایش بگو ، با احترام آنچه را که در او نمی پسندی مطرح کن و سعی کن بیشتر به خودت بپردازی، ورزش، مراقبه، کارهای هنری و…. همگی می توانند به یادت بیاورند که زندگی انعطاف پذیری و زیبایی بی پایانی دارد.
آقا 27 ساله/ دچار مشكلي شدم كه به هيچ كس نمي توانم بگويم. تازه ازدواج كردم. حدود 2 ماه است. دو روز بعد از ازدواجم متوجه شدم كه همسرم كه تقريبا 6 ماه با هم دوست بوديم به من خيانت كرده است. خيلي اتفاقي متوجه شدم. هر كاري كردم نتوانستم به او اين مسئله را بگويم. ولي خودم هم خيلي تغير كردم. بد اخلاق شدم. با اين كه دو ماه از ازدواج ما مي گذرد ولي من ديگر نمي توانم با همسرم رابطه زناشويي داشته باشم. از او متنفر شدم. ولي از آبرويم مي ترسم. لطفا راهنماييم كنيد كه چطور مي توانم اين مشكل را حل كنم؟
با توجه به این که هنوز این موضوع را با همسرت در میان نگذاشته ای، مجاز نیستی او را محکوم کنی. چه بسا آن چه تو به آن پی برده ای حقیقت نداشته باشد یا دست کم اصل ماجرا چیز دیگری باشد در حالی که برداشت تو از آن خیانت است. بنابراین نه سکوت کن و نه نفرت را در خودت پرورش بده ، چرا که حاصلی جز سردرگمی و ابهام ، تنش و ناراحتی و پرورش افکار مسموم به دنبال نخواهد داشت. در اولین گام موضوع را با همسرت در میان بگذار و از او توضیح بخواه. توجه داشته باش که بیان این مطلب در کمال آرامش انجام گیرد و بدون حالت دفاعی، صحبتت را با واژه ی « من » شروع کن و از احساست بگو و بعد به اصل موضوع بپرداز. در این گفتگو از بی احترامی و توهین اجتناب کن و به دنبال مقصر و چرایی ها نباش. تنها، دلمشغولی ات را مطرح کن و به توضیحات همسرت حتی اگر با هیاهو و انکار همراه باشد خوب گوش بسپار. اقدام بعدی را به زوج درمان گر واگذار کن.
آقا 25 ساله 4 ماه نامزد كردم. او را خيلي دوست دارم. ولي او خيلي احساساتي است. اصلا مرا كمك نميكند. سر كوچك ترين مسئله و مشكلي كه پيش مي آيد سريعا شروع به گريه كردن مي كند و گريه او به اين زودي ها بند هم نمي آيد. به خاطر گريه ها و احساساتي بودن همسرم نمي توانم مشكلات و درد دل هايم را به او بگويم. مجبور هستم همه را در دل خودم بريزم و تحمل كنم. ولي فكر مي كنم اين مسئله در طولاني مدت عذاب آور و غير قابل تحمل باشد. چه كنم؟
این رفتار نامزدت ناشی از احساساتی بودن او نیست و علل متعددی پس آن پنهان شده اند، از جمله بلوغ اجتماعی اندک ، ناتوانی در حل مساله، فرار از رویارویی با مشکلات واقعی زندگی با برگشت به دوران کودکی، ایجاد احساس گناه در دیگران برای رسیدن به اهداف شخصی و…. که عمدتاً از الگوهای نادرست کودکی وی سرچشمه میگیرند. بدون شک این وضعیت در کوتاه مدت هم دردسرساز خواهد شد. بنابراین توصیه می کنم به جای آن که ژست افراد صبور و فداکار را به خود بگیری، به نامزدت بگویی که این رفتارش چه احساسات و افکاری در تو ایجاد کرده و اگر بخواهد به همین ترتیب ادامه دهد، تو ناگزیر از ادامه ی این رابطه خواهی بود. شاید این حرفت تلنگری باشد برای ایجاد تغییر . و بعد به او پیشنهاد بده که برای رفع این مساله با مشاور جلساتی داشته باشد. به نظر می رسد نامزدت نیاز زیادی به « رشد کردن » داشته باشد.
خانم 24 ساله5 سال است نامزد كرده ام. با پسري كه به علت مشكلاتي هنوز متاسفانه نتوانسته ايم زمينه ازدواج را با هم فراهم كنيم. با او جديدا دچار مشکل شده ام. با سر كار رفتن من مشكل دارد. هر كاري كه باشد. حتي بعضي كارها را خود او براي من درست مي كند ولي خيلي زود مخالفت مي كند . بهانه گيري مي كند وقتي من كاري را انجام مي دهم كه او با آن مخالف است. بهانه اش هم اين شده كه ديگر رابطه ما فايده اي ندارد و ما بايد از هم جدا شويم. ولي به محض اينكه من از آن كاري كه او نمي خواسته دست مي كشم مجددا بر مي گردد و همان رابطه خوب قبلي را با هم داريم. با پدرم هم بر سر ازدواج با نامزدم مشكل دارم. ايشان خيلي موافق نيستند. نمي دانم چه كنم؟ بين پدرم و نامزدم كه هر دو را خيلي دوست دارم كدام يك را بايد انتخاب كنم؟
نکته ی اول آن که 5 سال زمان بسیار بسیار بلندی است برای نامزدی و این مدت جهت چنین رابطه ای معمولاً پبشنهاد نمی شود، ضمن آن که همین موضوع می تواند دلیل خوبی باشد مبنی بر آن که در این رابطه اشکالی وجود دارد. در وهلهء بعدی بدرفتاری عاطفی است که نامزدت در مورد تو اعمال می کند و عجیب آن که تو با علم به نادرست بودن این رفتار او همچنان به این رابطه ی ناسالم که در آن آزادی معنایی ندارد چسبیده ای و با توجیه دوست داشتن خود را فریب می دهی. کاری به این مساله ندارم که نامزدت چه نقایصی دارد اما صریحاً می گویم که تو دچار اشتباهاتی هستی، از جمله وابستگی به فردی که برای خواسته هایت ارزشی نمی گذارد و ارجح دانستن خواسته های تحمیلی او به خواسته های قلبی خود. به نظر می رسد تو خودت را دوست نداشته باشی که چنین ساده از حقوق فردی ات عبور می کنی و بدون شک کسی که خودش را دوست نداشته باشد، مهرش به دیگری فاقد اصالت است و مقاصد دیگری را دنبال می کند. نتیجه ی چنین رابطه ای نیز کاملاً واضح است. اگر اهل انتخاب و عمل هستی به منطقت رجوع کن و تصمیم بگیر. کافی است یک بار در برابر این جمله ی نامزدت که « رابطه ی ما فایده ندارد » بگویی که با او موافق هستی ، واکنش وی همه چیز را برایت روشن خواهد کرد. بهتر است بدانی که رابطهء سالم چیزی فراتر از یک معامله است و رابطه ای دارای ارزش حقیقی است که در آن افراد به هم اعتماد داشته باشند و به نظرها و خواسته های یکدیگر احترام بگذارند و طرفین آن با رعایت حقوق دیگری دارای آزادی انتخاب باشند. در نهایت این زندگی مال تو و تصمیم گیری برای آن حق تو است.
خانم 37 ساله نمي دانم چرا از همسرم راضي نيستم. او از من 12 سال بزرگتر است. همه چيز خوب است. از دور هر كس كه او را مي بيند به خاطر اينكه من شوهر خوبي دارم به من تبريك مي گويد ولي من از همسرم راضي نيستم . نه او را دوست دارم و نه از او متنفر هستم. حرف مرا درك نمي كند. احساس مي كنم خيلي پير شده است. با اين حس بد چه كنم؟ چطور زندگيم را حفظ كنم؟
اگر تو نمی دانی چرا ، بدون شک من هم نخواهم دانست. این مهم نیست که به نظر دیگران موقعیت شما چقدر خوب است، مهم این است که تو از آن راضی نیستی و همه ی موضوع همین است. حتماً زیر این خنثی بودن احساسی، علت یا غللی اساسی نهفته که تو به دلایل مختلف آن ها را نادیده گرفته یا انکار می کنی. بنابراین توصیه می کنم در اولین گام، با خودت روراست باش و ریشه ی احساست را پیدا کن. تنها در این صورت می توانی این وضعیت را مدیریت کنی. داشتن مشاوری که بتوانی به او اعتماد کنی بسیار موثر خواهد بود.
آقا 42 ساله تا حالا ازدواج نكردم. احساس نياز شديدي دارم ولي ازدواج نمي كنم. از زنها مي ترسم. علتش هم خودم مي دانم. نامادري داشتم كه در كودكي مرا خيلي اذيت مي كرد. از هر لحاظ. حتي وقتي من كودك بودم مرا از نظر جنسي مورد آزار قرار مي داد. به خاط همين از زنها متنفرم و هم مي ترسم. به نظرم يك جنس وحشي هستند. ولي با نيازم چه كنم؟ سنم كم نيست و هنوز نتوانسته ام خانواده اي براي خودم تشكيل دهم. براي آينده خودم نگرانم… كمكم كنيد
پیشنهاد می کنم با یک روانکاو حرفه ای و متخصص ملاقات داشته باشی تا به تو کمک کند تعارضات و تضادهای کودکی را حل و فصل کرده و نگاه تازه تری نسبت به جنس مقابل اتخاذ کنی و کارهای ناتمام گذشته را تمام کنی. تنها در نظر داشته باش فردی را که به عنوان درمان گر انتخاب می کنی، دارای صلاحیت و تجربه ی کافی باشد.
خانم 24 ساله 5 سال است ازدواج کرده ام همسرم بسیار انسان خوبی است اما مادر شوهرم من را خیلی اذیت می کند. زبان تلخی دارد. 5 سال است تحمل کرده ام ولی الان دیگر طاقت ندارم چطور می توانم با او کنار بیایم؟
قبل از هر چیز این موضع درماندگی و بیچارگی و عجز را کنار بگذار. در وهله ی بعد لازم می دانم که یادآوری کنم اخلاق خوش مادرشوهر از عوامل موفقیت یا شکست ازدواج محسوب نمی شود و بهتر است از این که همسر خوبی داری به خودت تبریک بگویی و اما و اگر را رها کنی. با توجه به این واقعیت که نمی توان دیگران را تغییر داد ، پیشنهاد می کنم از خودت آغاز کنی. اول این که همزمان به نقاط مثبت و منفی ایشان توجه کنی . بررسی کن که چه انتظاراتی از ایشان داری و چرا؟ آیا این انتظارات واقع بینانه و منطقی هستند ؟ و این که تا به حال در برابر این رفتار ایشان چه واکنشی داشته ای؟ آیا حقیقتاً خنثی بوده ای و هرگز این زبان تلخی ها را تلافی نکرده ای ؟ چه بسا آن چه که تو زبان تلخی تعبیرش می کنی از نظر وی چیزی جز یک اظهار نظر ساده نباشد پس به برداشت ها و سوء تعبیرات خودت بیندیش و سعی کن موقعیت هایی که این رفتار از ایشان سر می زند شناسایی کنی و تا می توانی از آن ها اجتناب نمایی یا با برداشت های مثبتی که از آنها می کنی با آن روبرو شوی. ضمن آن که از شوهرت بخواه تا در مواقعی نیز او مداخله نماید به نظر می رسد که بتواند در رفع این مساله نقش موثری ایفا نماید و در نهایت آن که برای خودت دل مشغولی های مفیدی دست و پا کن ٍ چون علاوه بر این به رشد شخصی و بالندگی ات منجر می شود ، باعث می شود تا کمتر به این فکر کنی که مادر همسرت یا دیگران چه می گویند یا چه منظوری از گفته ها و اعمالشان دارند.
خانم 28 ساله زن و شوهر چطور می توانند تفاهم در زندگی شان را بالا ببرند؟
مهم ترین نکته این است که قبل از هر اقدامی ، هریک از شما به اعماق وجود خویش پی ببرد و خود را بهتر بشناسد ، انتظارات از زندگی ، هدف از زندگی و به عبارت بهتر تکلیفتان را با خودتان روشن کنید این اصلی ترین اقدام است. در مرحله ی بعد جهت افزایش تفاهم می توانید درباره ی متغیرهای مهم ازدواج و زناشویی است مثل باورهای مذهبی، فرزند پروری، حل تعارض ، مسایل مالی و…. با هم گفتگو کنید و در مورد آن ها به فهم مشترک برسید. ، ضمن آن که از امیدها و آرزوهای هم حمایت می کنید با هم زندگی تان را هدفمند کرده و برای آینده برنامه ریزی کنید و دست به اقدام مشترک بزنید. معنای دقیق تر این کار احترام است. ارزشهای مشترک خلق کنید، هر روز راه هایی برای ابراز محبت خالصانه و قدرشناسی نسبت به همدیگر بیابید، به هم نوازش های کلامی و غیرکلامی بدهید و اطلاعاتتان از هم را روزآمد کنید.
همسرم بیش از اندازه به خانواده ی خودش اهمیت می دهد. هم از نظر مالی و هم عاطفی. از ما کم می گذارد و به خانواده اش می رشد. به تازگی دست بزن هم پیدا کرده است، طوری که من و بچه ام به خانه ی پدرم رفته ایم. از طرفی به همسرم و زندگی ام علاقه دارم و دوست ندارم جدا شوم. چه کنم ؟
قهر از منزل یعنی پاک کردن صورت مساله ، نه راه حل. مطمئن باش با این کارها همسرت نه محبت بیشتری به تو ابراز خواهد کرد و نه از نظر مالی امکانات بیشتری در اختیارت خواهد گذاشت. با توجه به رفتار نامناسب اخیر همسرت ( خشونت فیزیکی ) ، بهتر است همراه او نزد یک خانواده درمان گر بروید تا علت این رفتارها شناسایی شوند و اقدامات لازم انجام گیرد
رکسانا، فردیس / قبلاً به دلیل روابطی که داشتم و خانواده ام متوجه شدند اعتمادشان نسبت به من در همه ی موارد سلب شده است. هیچ نوع اعتمادی بین من و ایشان نیست. در شرایط فعلی هم من خیلی تغییر کرده ام و همان دختر قبلی نیستم. دیگر با کسی ارتباط ندارم ولی با همه ی این ها خانواده ام هنوز به من اعتماد ندارند. راهنماییم کنید.
یکی از نتایج این گونه روابط تغییر تو بوده که نتیجه ی بسیار مثبت و خوبی است. پس نگران نباش. این بازسازی اطمینان زمان می برد اما تحقق آن قطعی است. چون زمان می طلبد تا تغییر تو برای اطرافیان ثابت شود کمی صبر داشته باش. لازم نیست به دنبال اثبات خودت به دیگران باشی، همین که خودت باور داری تغییر کرده ای قدم مهمی است. اطمینان خانواده به صورت خودکار جلب خواهد شد. از توجیه کردن گذشته برای آنان دست بکش و به آن ها هم فرصت بده و به خوبی ها ایمان داشته باش .
عاطفه از کرج / مدتی با پسری از طریق sms آشنا شدم. بعد از مدتی همدیگر را دیدیم و از هم خیلی خوشمان آمد و به هم علاقه داریم ولی او در مورد ازدواج خیلی شرایط مناسبی ندارد و در این مورد شک دارد. من چه باید بکنم با این علاقه و این مشکل ؟
درباره این رابطه بیشتر فکر کن. آشنایی از این طریق که مطرح کرده ای نمی تواند مبنای مناسبی برای یک نهاد مهم و جدی مثل ازدواج باشد. یادت باشد گر چه عشق برای زناشویی لازم است اما کافی نیست. بهتر است موضوع را با خانواده در میان بگذاری و بررسی صلاحیت و شرایط او را به آنها بسپاری. مطمئناً در صورت تناسب شرایط شما با هم و سلامت اخلاقی او خانواده ها می توانند راه را برای شما هموار کنند.
خانم 28 ساله / 2 سال است که ازدواج کرده ام اما گاهی اوقات به دلایل پیش پا افتاده حرف هایی به همسرم می زنم که می دانم برازنده ی من و تحصیلاتم نیست و آن قدر تحقیرش می کنم که بعداً خودم هم پشیمان می شوم . حتی گاهی از شدت عصبانیت رفتارهای کودکانه از خودم بروز می دهم ، مثلاً یک بار آنقدر خودم را زدم که پایم کبود شد. از رفتارم ناراحتم اما نمی دانم چرا این رفتارها از من سر می زند ، لطفاًٌ راهنمایی ام کنید.
با این اطلاعات محدود چند دلیل برای رفتارت به ذهن می رسد از جمله این که تمام آن صفات منفی که به شوهرت نسبت می دهی ، صفاتی است که در خودت وجود دارد و تو آن ها را دوستشان نداری و در خویش نمی پذیری، در نتیجه آنها را فرافکنی کرده و به او نسبت می دهی. چرا که ناخودآگاه متوجه وجود آنها در خودت میشوی و از این موضوع آزرده می گردی و برای آن که رنج ناشی از آن ها کم کنی، به طور ناهشیار دست به چنین رفتاری می زنی. یا این که با این رفتار قصد داری رفتار نامناسب افراد مهم زندگی ات را که در کودکی – یعنی در زمانی که تو کوچک بودی و نمی توانستی در برابر آن رفتارها از خودت دفاع کنی- با تو داشته اند اکنون در برابر همسرت که رفتارهای مشابهی که دارد تلافی و جبران می کنی چون امروز دیگر بزرگ شده ای و در موضع قدرت قرار داری. در واقع هدف انتقام را به سوی همسرت جا به جا کرده ای و در نهایت این که ممکن است با این رفتار قصد داشته باشی نارضایتی ات را از زندگی مشترک به همسرت نشان دهی ، چون جسارت بیان آن را به طور مستقیم و بی پرده نداری و علت آن می توانی ترس یا نگرانی جهت منافع شخصی باشد. به هر حال پیشنهاد می کنم در این مورد با یک مشاور تحلیلی ملاقاتی داشته باش تا بررسی همه جانبه و دقیق تری انجام شود و زوایای متعددی از وجودت که رفتارت را تحت تاثیر قرار می دهد بشناسی.
دوستی دارم که بهش خیلی علاقمندم . رابطه خوبی هم با هم داریم. البته رابطه ما به خاطر شرایط خاصش نمی تونه که به ازدواج ختم بشه. من مدام می ترسم که دیگه این رابطه تموم بشه. اصلا نمی دونم چرا ولی خیلی می ترسم. چه کار می شه کرد که اولا این ترس برطرف بشه و دوم اینکه رابطه من و دوستم با دوام بمونه؟ من 24 ساله و دوستم 36 ساله هستند.
با توجه به توضیحی که داده ای پیداست که چه بترسی و چه نترسی ، این رابطه تمام شدنی است. این یک واقعیت است که تو به آن آگاهی و مسئولیت این آگاهی با تو است. تو می دانی که یا باید تا همیشه با او دوست بمانی بی هیچ نتیجه ای که این کار عملاً ممکن نیست ضمن این که خواسته قلبی تو هم نیست، یا این که از او جدا شوی و رنج ناشی از آن را بپذیری که این هم خواسته ی تو نیست . ترس تو از دقیقاً از همین واقعیات است. در نهایت تو مجبور به انتخاب هستی، چرا که دیر یا زود از این شکل رابطه دل زده و دل گیر خواهی شد. پس چه بهتر که در برابر واقعیات منطقی باشی و تصمیمی را که سالها بعد خواهی گرفت، اکنون بگیری و زمانی را که می تواند صرف روابط هدفمند و مناسب شود، صرف طی جاده ی ناکجاآباد نکنی. یادت باشد علاقه هرگز دلیل کافی برای دوام یک رابطه نیست
آقا از تهران / پسری 18 ساله هستم ، 8 ماه است با دختری آشنا شده ام و قصد ازدواج با او را دارم ، اما متوجه شده ام که پیش از من با فرد دیگری رابطه داشته است. با این که می دانم نسبت به من متعهد است اما به او بدبین شده ام ، از یک سو نمی توانم او را ترک کنم و از طرف دیگر نمی دانم با این شک چه کنم ، لطفا مرا راهنمایی کنید
در ابتدا به این نکته توجه داشته باش که 18 ساله گی سن مناسبی برای ازدواج تو نیست. مراحل مهمی در زندگی ات هستند که باید با موفقیت پشت سر گذاشته شوند از جمله ادامه ی تحصیل ، انتخاب شغل ، خدمت سربازی و ….. . بنابراین توصیه می کنم پیش از اقدام در موارد ذکر شده ، گامی جهت ازدواج برنداری . با توجه به اطلاعات اندکی که ارائه کرده ای به نظرم می رسد ، تردید در تو شدت بیشتری دارد ، ضمن آن که این علاقه ی افراطی که « نمی توانم از او جدا شوم » ، حاکی از نوعی چسبندگی است که تعابیر متعددی می تواند داشته باشد مثل این که چرا تاب چنین جدایی را نداری ؟ یا این که رابطه قبلی دوستت برای تو یادآور چیست ؟ آیا در زندگی با موقعیت مشابهی رویرو شده ای ؟ از دست دادن او برای تو تداعی کننده ی جدایی از کیست ؟ علت بدبینی تو چیست ؟ و …. که بهتر است مواردی از این دست از سوی یک مشاور با تجربه مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرند. بنابراین جلسه ی مشاوره را از یاد نبر. اما لازم می دانم به این موضوع اشاره کنم که بهتر است به جای آن که هیجانی رفتار کنی ، خوب فکر کنی . رابطه ی آلوده به بدبینی و منفی گرایی هیچ ارزشی ندارد و بهتر است به پایان برسد ، چرا که سایه ی این تردید بر تمام رابطه سایه میافکند و آن را تحت تاثیر قرار می دهد. پیشنهاد می کنم پس از مشاوره به این مساله بیندیشی که هرفرد به عنوان انسان ، گذشته ای دارد که کاملاً خصوصی و مربوط به خود اوست ، آنچه اهمیت دارد اینجا و اکنون است ( البته اثری است که وقایع گذشته بر حال فرد می گذارد را نادیده نمی گیریم ) رابطه ای که می تواند در مسیر مناسبی قرار بگیرد با بدبینی خراب نکن و به گذشته ی دوستت، به عنوان بخشی از زندگی اش ، احترام بگذار و لحظه را زندگی کن. ازدواج و خانواده
23 سال است ازدواج کرده ام ، چون احساس می کردم همسر خوبی برای شوهرم نبودم ، رضایت کتبی دادم که ازدواج کند، او هم خانمی را به عقد موقت خود دراورد ، اما حالا نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم، لطفا کمکم کنید…./ خانم 43 ساله
در اولین فرصت با یک مشاور خانواده قرار ملاقات بگذار. نه رضایت نامه ی تو منطقی بوده و نه وارد عمل شدن همسرت. می فهمم که شرایط دردناک و دشواری داری ، با این اطلاعات محدود و سوالات بی پاسخی که من با آن ها روبرو هستم، نمی توانم پاسخ روشنی به تو بدهم. باید علت تصمیم هر دوی شما به دقت مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد. تنها چیزی که روشن است شکافی است که در رابطه ی شما ایجاد شده که ترمیم آن کار سختی بوده که هم نیاز به کار فراوان دارد و هم نیاز به زمان. اگر همسرت از ازدواج دومش راضی باشد ، ناخشنودی تو دردی را درمان نمی کند، چرا که زندگی نفر سومی هم به زندگی شما گره خورده که نمی توانی آن را نادیده بگیری و از همسرت بخواهی که از این رابطه بیرون بیاید چرا که اگر مایل به انجام چنین کاری نبود ، اقدام به آن نمی کرد و از طرفی هم پیشنهاد خودت بوده. یا باید با این وضعیت سازگار شوی یا از این رابطه بیرون بیایی و در هر یک از این حالات باید سنجیده و از روی فکر وارد عمل شوی تاکید می کنم که مشاوره را از یاد نبر.
خانم 24 ساله/ خواستگاری دارم که از همان ابتدا به من و خانواده ام اعلام کرد که 5 سال پیش اعتیاد داشته است و حالا نزدیک به 2 سال است که ترک کرده و در کلاس های NA شرکت می کند. با توجه به این که پس از تحقیقات خانواده ام ، این فرد از تمام جنبه ها مورد پذیرش خودم و خانواده ام است ، دچار تردید شده ام که پاسخ مثبت به این آقا بدهم یا خیر ؟
این که او در کمال صداقت مشکل پیشین اش را با شما در میان گذاشته می تواند نشانی از حسن نیت وی و تصمیم جدی اش بر عدم بازگشت به مواد مخدر باشد. با توجه به این که از نظر خودت و خانواده ات او مورد پذیرش و تایید قرار گرفته ، می توانی به اعتیاد سابقش به عنوان یک بیماری در حال بهبودی نگاه کنی . برای اطمینان از این موضوع میتوانی گفتگویی با مشاورش در ترک اعتیاد داشته باشی و این فرصت را به عنوان یک انسان که جایزالخطا است به او بدهی . البته این را همواره به یاد داشته باش که احتمال عود این بیماری وجود دارد ( همانطور که ممکن است فردی سالم ، پس از ازدواج درگیر اعتیاد به موادمخدر شود ) و تو در زندگی این فرد نقش مهمی ایفا خواهی کرد و با رفتار مناسبت می توانی مانع از این بازگشت شوی. ضمن گفتگو با مشاور و متخصصی در زمینه ی ترک اعتیاد ، با یک مشاور متخصص در امور پیش از ازدواج جلسه ای داشته باش و پس از بررسی همه جانبه تصمیم بگیر که چه پاسخی به این خواستگار خواهی داد. در هر حال عجله نکن و به خدا توکل کن .
آقا 42 ساله/ 6 سال است همسرم فوت کرده ، یک پسر 7 ساله دارم، فصد دارم با خانمی ازدواج کنم که همسرشان فوت کرده و یک دختر 6 ساله دارند ، تمام جنبه ها را بررسی کرده ایم و به توافق رسیده ایم اما خانواده هایمان با مطرح کردن این موضوع که چون بچه ها از دو جنس مخالف هستند ، ما را دچار تردید کرده اند ، آیا این موضوع در آینده مشکل ساز خواهد بود ؟
اگر نظارت درستی بر روابط فرزندان وجود داشته باشد و اطلاعات مناسب و کافی از جانب شما به آنها منتقل شود و مرزها و حریم ها برایشان روشن گردد به نظر می رسد مشکلی بروز نکند. ضمن آن که از نظر شرعی هم می توانید نظر یک مشاور مذهبی را جویا شوید . از نظر من آن چه که اهمیت دارد نحوه ی آموزش و تربیت اخلاقی فرزندان است که این امر می تواند با درایت شما و همسرتان در کنار کمک تخصصی در امور روان شناسی و امور تربیتی کودکان محقق گردد.
خانم 27 ساله / 5 ماه است که بچه دار شده ام . همه ی فکر و ذکر شوهرم بچه است. مثلاً اگر شیر در گلوی بچه بپرد، من را بازخواست می کند. بی توجهی اش نسبت به من هم بماند. لطفاًٌ راهنمایی کنید
حساسیت همسرت نسبت به فرزند اولش و همچنین نگرانی تو از واکنش های او را کاملاً درک می کنم . هر دو موضوع ، موارد طبیعی هستند که با گذر زمان به تعادل خواهند رسید اما با توجه به بند آخر جمله ات، به نظر می رسد، مشکل در جای دیگری ریشه دارد . شاید شوهرت از این طریق ( هرچند نادرست ) می خواهد بیشتر با تو ارتباط برقرار کند و با رفتارش به تو بگوید که تمام توجه تو هم معطوف به بچه شده است و از او غافل شده ای یا شاید قصد دارد ناکامی هایی را که از سوی تو به او رسیده است از این طریق جبران کند و یا این که ناکامی ها و کمبودهای کودکی خود را بدینصورت برآورد و یا از ترس این که مبادا فرزندش نیز دچار آن محدودیت ها و کمبودها شود به دنبال تامین افراطی و مراقبت های شدید از او باشد و … . به هر حال علت ها می توانند متعدد باشند اما آن چه که به نظر برجسته تر می رسد، وجود اشکالاتی در الگوی ارتباطی شما دو نفر است . پیشنهاد می کنم با خودت روراست باشی و با توجه به مواردی که ذکر کردم علت رفتار همسرت را شناسایی کنی و یا حتی در این مورد از خودش سوال کنی و برای رفع آن اقدام نمایی. ضمن آن که سعی کن از همین حالا نقش های خانواده را روشن و شفاف کنی. به این معنی که حالا که نقش مادری را عهده دار شدی از نقش همسر بودن غافل نشوی و رابطه ات را در جای خودش تازه و باطراوت نگاه داری. درست است که مسئولیت هر دوی شما با بچه دار شدن سنگین شده است اما بهتر است به خاطر داشته باشید که قبل از هرچیز باید زن و شوهر خوبی باشید تا بتوانید پدر و مادر مناسبی برای فرزندتان باشید.
آقا 30 ساله / مدتی است با همسرم بر سر این که نمی خواهم در مهمانی هایی شرکت کند که خواستگار سابقش در آن حضور دارد ، دچار کشمکش شده ام . باید اضافه کنم که آن ها هر چند وقت یکبار با هم تلفنی صحبت می کنند. من از این موضوع نگران و ناراحت هستم و همسرم به هیچ وجه دست از این کارهایش برنمی دارد. چه کنم ؟
این که همسرت با خواستگار سابقش هر چند وقت یکبار تلفنی صحبت می کند باید مورد بررسی قرار بگیرد. از جمله این که محور گفتگوهای آن ها چیست ؟ نمی توان در مورد این مساله به شتاب زده قضاوت کرد ، نگرانی تو هم منطقی و به جا است اما حساسیت در مورد این که همسرت جایی نرود که خواستگار سابقش در آن حاضر نباشد ، یک انتظار غیرمنطقی و ناشدنی است. به عبارت دیگر این کار به معنای پاک کردن صورت مساله است نه پیدا کردن یک راه حل . و علاوه بر آن که موجب تنش بیشتر بین شما می شود، نتیجه ی معکوس و لجبازی را هم به دنبال خود خواهد داشت بنابراین بهتر است با آرامش با این موضوع برخورد کنی و به سوالاتی از این دست پاسخی بیابی که اگر همسرت خواستگار سابقش را دوست می داشت، چرا با تو ازدواج کرده و اگر علاقه به او نداشته، چه اشکالی در رابطه ی شما وجود دارد که او به گذشته اش بازگشت کرده است و اگر اشکالی وجود دارد، سهم تو در آن چقدر است؟ برای بررسی بیشتر به همراه همسرت از یک زوج درمانگر وقت ملاقات بگیر تا به کمک او خلاء های زناشویی تان را از بین ببرید.
آقا 29 ساله / 6 ماه است که نامزد کرده ام . شغلم آزاد و درآمدم خوب است اما نامزدم چون پدرش ورشکسته است و نامزدی قبلی اش را هم به خاطر همین مساله به هم زده است ، به تازگی اعلام کرده که من باید شغل دولتی و حقوق بازنشستگی داشته باشم. ضمن این که نامزدم خیلی زود عصبانی می شود که البته با این مشکلش کنار آمده ام اما از آینده بسیار می ترسد و شرط عقدش هم دادن حضانت بچه به اوست. خیلی سر در گم شده ام ، لطفاً راهنمایی ام کنید.
لازم است به دو نکته اشاره کنم : اول این که چون هنگام خواستگاری شغل تو مطرح شده و مورد موافقت قرار گرفته است ، این خواسته ی تازه می تواند یک بهانه جویی باشد. البته اگر این امکان برای تو هست که شغلی با این ویژگی ها داشته باشی، از آن استقبال کن اما بی گدار به آب نزن و تا از این بابت مطمئن نشدی ، نه شغلت را رها کن و نه قول و وعده ی بی اساس به نامزدت بده. چرا که زمینه ساز توقعات نامعقول بعدی و انتظارات بیشتر می گردد. واقعیت تو همان گونه که بوده ، مورد پذیرش قرار گرفته و اگر حالا تنها به دلیل خاطره ی تلخ ورشکستگی پدر این خواسته مطرح شده است ، می توانی با یک حساب پس انداز مشترک بلند مدت برای آینده و یا اقدامی شبیه به آن ، نامزدت را بابت آینده آسوده خاطر کنی و افراد موفق در حرفه ات را به او معرفی کنی و آنها را الگوی خود قرار دهی. اما نکته ی دوم این که کنار آمدن با مشکل خشم درمان قطعی این رفتار نامزدت نمی تواند باشد ، چرا که ممکن است در طول زمان تحمل تو کمتر شود و با این که بر شدت رفتار وی اضافه گردد. بهتر است در مورد علت رفتارهایش با او صحبت کنی و در جهت رفع آن ها اقداماتی انجام دهی . ضمناً با توجه به شروطی که نامزدت تعیین کرده ، به نظر می رسد ، ترس ها و شکست های گذشته اش و بدبینی های ناشی از آن ، بر تمام اکنونش سایه افکنده ، پیشنهاد می کنم ضمن حمایت کامل عاطفی از او ، از وی بخواه جلساتی را برای مشاوره جهت حل و فصل نگرانی هایش داشته باشد.
آقا 26 ساله / با دختری 2 سال از راه دور آشنا بودم ، و 2 بار هم با او ملاقات داشتم ، در شرف نامزدی به خاطر عدم تفاهم خانواده ها از هم جدا شدیم. حدوداً 6 ماه از این ماجرا گذشته اما همچنان اشک می ریزم و دلبستگی ام به او عذابم می دهد. دیگر هیچ چیز زندگی برایم جالب و معنی دار نیست . عشق یک پدیده ی مقدس است که به راحتی به دست نمی آید. می ترسم دیگر این احساس شیرین را تجربه نکنم. چه کنم ؟
همانطور که قبلاً بارها اشاره کرده ام ، سوگ مراحلی دارد که در افراد مختلف با پیشینه های مختلف در 6 ماه تا 2 سال سپری می شود. بنابراین نگران نباش و خودت را از فکر کردن به این ناراحتی منع نکن . اما لازم است اشاره کنم که بهتر است این دلبستگی از راه دور ، مورد تحلیل قرار بگیرد می توانی برای این سوالات پاسخی بیابی : چرا این رابطه تا این اندازه پیش رفته است ؟ این رابطه کدام خلاء زندگی تو را پر می کرد ؟ برای پنهان کردن کدام ضعف ، دل به رابطه ای با این فاصله بستی تا آشکار نگردد ؟ چرا عشق تا این اندازه برای تو ایده آل شده است؟ آیا واقعاً ناراحت از دست دادن نامزدت هستی یا نگران این هستی که ممکن است دیگر کسی به تو علاقه نداشته باشد ؟ چرا می ترسی که دیگر این تجربه ی شیرین را دوباره نداشته باشی، مگر چه چیزی در این رابطه جدای از سایر روابط بود ؟ و این که چرا ناکامی ناشی از این رابطه را به تمام بخش های زندگی ات تعمیم داده ای ؟ فقدان این فرد برایت یادآور چه تجربه ای در زندگی گذشته ات است و درد ناشی از آن آیا برایت آشنا نیست ؟ بعد از بک نگاه عمیق به درونت و پاسخ به سوالاتی از این دست ، علت اصلی نگرانی هایت را خواهی یافت و به پاسخ بسیاری از سوالات دیگر نیز خواهی رسید. بهتر است از دوستی یا یکی از اعضای خانواده بخواهی زمان بیشتری را با تو بگذراند و با تو همدلی و همراهی کند تا در پشت سر گذاتن این فقدان تنها نباشی. بهتر است با یک درمانگر تحلیلی نیز قرار ملاقات بگذاری تا بیشتر و عمیق تر خودت و علت رفتارهایت را بشناسی
خانم 32 ساله/ 6 ماه است که عقد کرده ام اما تمام توجه همسرم به مادرش است ، مثلاً با این که خانه ی شخصی دارد، می خواهد من را به خانه ی استیجاری ببرد و خانه اش را در اختیار مادرش بگذارد. هر ماه مقدار زیادی از درآمدش را اختصاص به مادرش می دهد و خانه ی او را تجهیز می کند در حالی که کمترین هزینه ای برای من در نظر نمی گیرد. ضمن این که ذره ای از توجهی را که به مادرش دارد ، نسبت به من ندارد. می خواهم به این رابطه پایان دهم اما شک دارد. لطفاً راهنماییم کنید.
بهتر است یادآوری کنم که این یک دلیل ، گرچه حائز اهمیت است اما برای جدا شدن کافی نیست. به تصمیمی که گرفته ای احترام می گذارم اما پیشنهاد می کنم در مورد این مساله با همسرت گفتگو کن و در مورد برنامه ریزی های مالی که برای آینده خواهد داشت ، از وی سوال کن. پیش از تصمیم قطعی ، برای حفظ رابطه ات تلاش کن و هر کاری که می توانی انجام بده. از خودت هم این سوال را بپرس که چرا من نسبت به مادر همسرم و رفتارهای شوهرم نسبت به او تا این اندازه حساس هستم که تصمیم به جدایی گرفته ام ؟ و این که چرا ابن مرد را برای زندگی مشترک انتخاب کرده ام ؟ برای خانه ی شخصی اش یا ویژگی های شخصیتی او ؟ به هر حال موضوع حساس تر و دقیق تر از آن است که بتوانم با چند خط به کنه آن پی ببرم ، مراجعه به یک زوج درمانگر گزینه ی مناسبی است تا در بررسی بهتر زوایای این رابطه و تصمیم گیری منطقی تو را یاری نماید که توصیه می کنم.
آقا 22 ساله / دوستی دارم که با او بسیار صمیمی بودم اما اخیراً او با اشخاص دیگری آشنا شده و بیشتر تمایل دارد با آن ها باشد. چطور می توانم مانع او شوم تا دوباره همان روابط قبل را با هم داشته باشیم ؟
پیشتر از آن که به فکر ممانعت از دوستت باشی بهتر است چاره ای برای خودت بیندیشی تا از این محدودیتی که درگیرش شده ای رها شوی. با این رفتار نه تنها نشان می دهی که برای دوستت حق انتخاب و آزادی عمل قابل نیستی بلکه می خواهی ضعف و محدودیت خودت را هم به او منتقل کنی که با هیچ کس جز تو ارتباط نداشته باشد. آیا خودت حاضری به دیگران چنین اختیاری بدهی ؟ اگر پاسخت منفی باشد ، که همه چیز روشن است و اگر پاسخ مثبت باشد باید چرایی آن را به کمک یک مشاور بررسی و تحلیل نمایی. ضمن آن که یادآوری می کنم علاقه و دوستی های جدید نشان دهنده ی این نیست که ائ تمایلی به تو ندارد و دوستی ات ضعیف شده که اگر هم چنین باشد بهتر است علت آن را پیدا کنی و آن را رفع نمایی. تو نمی توانی دیگران را تغییر دهی بلکه تنها کاری که می توانی انجام دهی این است که خودت را تغییر دهی که این امر موجب رشد تو خواهد شد. دوستت را به خاطر این معاشرت ها و ارتباطات جدیدشنرنجان و از او گلایه نکن چون این کار فقط باعث تنش و ناراحتی میان شما می شود ، بهتر است به جای این کار ارتباطات اجتماعی ات را افزایش دهی و خودت را محدود به آن فرد نکنی و در فرصت مقتضی با دوستت صحبت کنی و علت شکاف در رابطه تان را از وی جویا شوی، مطمئناً در آن صورت متوجه خواهی شد که پیشداوری کرده ای .
خانم 28 ساله / 2 سال است که ازدواج کرده ام اما گاهی اوقات به دلایل پیش پا افتاده حرف هایی به همسرم می زنم که می دانم برازنده ی من و تحصیلاتم نیست و آن قدر تحقیرش می کنم که بعداً خودم هم پشیمان می شوم . حتی گاهی از شدت عصبانیت رفتارهای کودکانه از خودم بروز می دهم ، مثلاً یک بار آنقدر خودم را زدم که پایم کبود شد. از رفتارم ناراحتم اما نمی دانم چرا این رفتارها از من سر می زند ، لطفاًٌ راهنمایی ام کنید.
با این اطلاعات محدود چند دلیل برای رفتارت به ذهن می رسد از جمله این که تمام آن صفات منفی که به شوهرت نسبت می دهی ، صفاتی است که در خودت وجود دارد و تو آن ها را دوستشان نداری و در خویش نمی پذیری، در نتیجه آنها را فرافکنی کرده و به او نسبت می دهی. چرا که ناخودآگاه متوجه وجود آنها در خودت میشوی و از این موضوع آزرده می گردی و برای آن که رنج ناشی از آن ها کم کنی، به طور ناهشیار دست به چنین رفتاری می زنی. یا این که با این رفتار قصد داری رفتار نامناسب افراد مهم زندگی ات را که در کودکی – یعنی در زمانی که تو کوچک بودی و نمی توانستی در برابر آن رفتارها از خودت دفاع کنی- با تو داشته اند اکنون در برابر همسرت که رفتارهای مشابهی که دارد تلافی و جبران می کنی چون امروز دیگر بزرگ شده ای و در موضع قدرت قرار داری. در واقع هدف انتقام را به سوی همسرت جا به جا کرده ای و در نهایت این که ممکن است با این رفتار قصد داشته باشی نارضایتی ات را از زندگی مشترک به همسرت نشان دهی ، چون جسارت بیان آن را به طور مستقیم و بی پرده نداری و علت آن می توانی ترس یا نگرانی جهت منافع شخصی باشد. به هر حال پیشنهاد می کنم در این مورد با یک مشاور تحلیلی ملاقاتی داشته باش تا بررسی همه جانبه و دقیق تری انجام شود و زوایای متعددی از وجودت که رفتارت را تحت تاثیر قرار می دهد بشناسی.
خانم 28 ساله / یک بار ازدواج کرده ام و جدا شده ام که حاصل آن 2 فرزند است. 4 سال با تمام دشواری ها خانواده ام زندگی کردم و 2 سال پیش در محل کارم با آقایی آشنا شدم که این آشنایی منجر به ازدواج شد. ایشان از همسر اولش جدا شده و 3 فرزند دارد. از همسرم و اخلاق و رفتارش با خودم و فرزندانم و از خانواده اش و زندگی ام بسیار راضی هستم اما حدوداً 2 ماه است که احساس میکنم او با همسر اولش در ارتباط است و این موضوع من را بسیار ناراحت میکند. لطفا راهنمايى کنيد چه کار کنم .
پیش از همه به یاد داشته باش که قضاوت عجولانه نداشته باشی. ابتدا از این مساله و چگونگی آن مطمئن و بعد وارد عمل شو. از این که ازدواج موفقی داری خوشحالم اما بهتر است اجازه ندهی افکار مسموم این موفقیت را به ناکامی تبدیل نماید. این که او با همسرش ارتباط داشته باشد، فی نفسه مساله ی حادی نیست بلکه برعکس ، به خاطر حفظ سلامت روانی فرزندانش رفتاری مناسب و به جا تلقی می شود. البته احساس نگرانی تو را از این مساله به روشنی درک می کنم و برای آن احترام قائلم و بر ابن عقیده ام که این رابطه باید در چهارچوبی خاص قرار بگیرد. با توجه به رضایتی که از زندگی ات داری ، پیشنهاد می کنم به جای هر نوع قضاوت یا تعبیر و تفسیر رفتار همسرت که منجر به بد شدن اوضاع و افزایش سوء تفاهمات می شود ، بدون سرزنش کردن و ایرادگیری و طعنه زدن با او گفتگو کنی و نگرانی هایت را با وی در میان بگذاری و در این رابطه از وی توضیح بخواهی و در تهایت با هم بر سر این مساله به توافق برسید. قطعاً از طریق این گفتگو به راه های تازه ای خواهید رسید . در غیر این صورت می توانید از یک خانواده درمان گر حرفه ای کمک بگیرید.
آقا 28 ساله / از 16 سالگی بر سر موارد مختلف با خانواده ام کشمکش داشتم. بی غرض بگویم ، تا آنجا که می شد مرا اذیت و آزار دادند . با مشاورانی جلسه داشتیم که موثر واقع نشد و در نهایت تصمیم گرفتم به شهرستان محل تحصیلم بروم .کاری برای خودم دست و پا کردم و تنها زندگی کردم. در این مدت با خانواده ام در ارتباط بودم اما حالا که برگشته ام مادرم دچار فشار خون شده است و رفتارش بسیار بهتر شده و من دچار حالت بغض شده ام که چرا روزهای خوبمان را از دست داده ایم . قدری هم احساس گناه دارم و نمی دانم چه کاری باید انجام دهم
متاسفم که جلسات مشاوره برایتان موثر نبوده است . این احساس تو ناشی از تضادی است که طی این سال ها از نوجوانی تا به امروز در تو ریشه دوانده است. تو اکنون بر سر این چندراهی مانده ای که آیا باید بی قبد و شرط دوست بدارم ؟ آیا اکنون وقت انتقام است ؟ آیا این رفتار مادرم ناشی از ضعف است و من لایق محبت نیستم ؟ آیا این دلتنگی من از سر ترحم است و من فرزند خوبی نیستم که کوتاهی های والدینم را ببخشم ؟ و مواردی از این دست. توصیه میکنم با خودت روراست باشی و فراتر از هر گونه موضع اخلاقی ، تمام احساسات واقعی ات را- چه مثبت و چه منفی – نسبت به مادرت روی کاغذی بنویسی و خود را از خشم و نفرت خالی کنی و در این راه با خودت صریح باشی . انتظاراتی که داشتی و برآورده نشد ، روزهایی که از دست رفت و برنگشت و …. . این کار به تخلیه ی هیجانی ات کمک می کند. سپس این نامه را پاره کن و دور بریز. حالا آنچه را که از مادر می خواهی روی کاغذ بنویس و عشقت را نثار او کن. این کار به تو کمک می کند تا عواطفی که در هم پیچیده شده اند متمایز گردند. حالا بدون هیچ فشاری به خودت فرصت بخشش بده. هم بخشیدن مادر و هم بخشیدن خودت برای تمام آن چه که بر شما گذشته است. زمان کمکت خواهد کرد تا به آرامش برسی. مهمترین اقدام برای تو این است که عجله نکنی و از نظر احساسی با خودت روراست و روشن باشی. یادت باشد که امروز همان دیروز فرداست که ممکن است هزاران یادگار زیبا با خودش داشته باشد. پس آن را از دست نده و شروع کن. حضور یک یار همراه در این مسیر بسیار می تواند برایت موثر باشد.
خانم 28 ساله / 2 سال است که ازدواج کرده ام اما گاهی اوقات به دلایل پیش پا افتاده حرف هایی به همسرم می زنم که می دانم برازنده ی من و تحصیلاتم نیست و آن قدر تحقیرش می کنم که بعداً خودم هم پشیمان می شوم . حتی گاهی از شدت عصبانیت رفتارهای کودکانه از خودم بروز می دهم ، مثلاً یک بار آنقدر خودم را زدم که پایم کبود شد. از رفتارم ناراحتم اما نمی دانم چرا این رفتارها از من سر می زند ، لطفاًٌ راهنمایی ام کنید.
با این اطلاعات محدود چند دلیل برای رفتارت به ذهن می رسد از جمله این که تمام آن صفات منفی که به شوهرت نسبت می دهی ، صفاتی است که در خودت وجود دارد و تو آن ها را دوستشان نداری و در خویش نمی پذیری، در نتیجه آنها را فرافکنی کرده و به او نسبت می دهی. چرا که ناخودآگاه متوجه وجود آنها در خودت میشوی و از این موضوع آزرده می گردی و برای آن که رنج ناشی از آن ها کم کنی، به طور ناهشیار دست به چنین رفتاری می زنی. یا این که با این رفتار قصد داری رفتار نامناسب افراد مهم زندگی ات را که در کودکی – یعنی در زمانی که تو کوچک بودی و نمی توانستی در برابر آن رفتارها از خودت دفاع کنی- با تو داشته اند اکنون در برابر همسرت که رفتارهای مشابهی که دارد تلافی و جبران می کنی چون امروز دیگر بزرگ شده ای و در موضع قدرت قرار داری. در واقع هدف انتقام را به سوی همسرت جا به جا کرده ای و در نهایت این که ممکن است با این رفتار قصد داشته باشی نارضایتی ات را از زندگی مشترک به همسرت نشان دهی ، چون جسارت بیان آن را به طور مستقیم و بی پرده نداری و علت آن می توانی ترس یا نگرانی جهت منافع شخصی باشد. به هر حال پیشنهاد می کنم در این مورد با یک مشاور تحلیلی ملاقاتی داشته باش تا بررسی همه جانبه و دقیق تری انجام شود و زوایای متعددی از وجودت که رفتارت را تحت تاثیر قرار می دهد بشناسی.
خانم 28 ساله / یک بار ازدواج کرده ام و جدا شده ام که حاصل آن 2 فرزند است. 4 سال با تمام دشواری ها خانواده ام زندگی کردم و 2 سال پیش در محل کارم با آقایی آشنا شدم که این آشنایی منجر به ازدواج شد. ایشان از همسر اولش جدا شده و 3 فرزند دارد. از همسرم و اخلاق و رفتارش با خودم و فرزندانم و از خانواده اش و زندگی ام بسیار راضی هستم اما حدوداً 2 ماه است که احساس میکنم او با همسر اولش در ارتباط است و این موضوع من را بسیار ناراحت میکند. لطفا راهنمايى کنيد چه کار کنم .
پیش از همه به یاد داشته باش که قضاوت عجولانه نداشته باشی. ابتدا از این مساله و چگونگی آن مطمئن و بعد وارد عمل شو. از این که ازدواج موفقی داری خوشحالم اما بهتر است اجازه ندهی افکار مسموم این موفقیت را به ناکامی تبدیل نماید. این که او با همسرش ارتباط داشته باشد، فی نفسه مساله ی حادی نیست بلکه برعکس ، به خاطر حفظ سلامت روانی فرزندانش رفتاری مناسب و به جا تلقی می شود. البته احساس نگرانی تو را از این مساله به روشنی درک می کنم و برای آن احترام قائلم و بر ابن عقیده ام که این رابطه باید در چهارچوبی خاص قرار بگیرد. با توجه به رضایتی که از زندگی ات داری ، پیشنهاد می کنم به جای هر نوع قضاوت یا تعبیر و تفسیر رفتار همسرت که منجر به بد شدن اوضاع و افزایش سوء تفاهمات می شود ، بدون سرزنش کردن و ایرادگیری و طعنه زدن با او گفتگو کنی و نگرانی هایت را با وی در میان بگذاری و در این رابطه از وی توضیح بخواهی و در تهایت با هم بر سر این مساله به توافق برسید. قطعاً از طریق این گفتگو به راه های تازه ای خواهید رسید . در غیر این صورت می توانید از یک خانواده درمان گر حرفه ای کمک بگیرید.
آقا 28 ساله / از 16 سالگی بر سر موارد مختلف با خانواده ام کشمکش داشتم. بی غرض بگویم ، تا آنجا که می شد مرا اذیت و آزار دادند . با مشاورانی جلسه داشتیم که موثر واقع نشد و در نهایت تصمیم گرفتم به شهرستان محل تحصیلم بروم .کاری برای خودم دست و پا کردم و تنها زندگی کردم. در این مدت با خانواده ام در ارتباط بودم اما حالا که برگشته ام مادرم دچار فشار خون شده است و رفتارش بسیار بهتر شده و من دچار حالت بغض شده ام که چرا روزهای خوبمان را از دست داده ایم . قدری هم احساس گناه دارم و نمی دانم چه کاری باید انجام دهم.
متاسفم که جلسات مشاوره برایتان موثر نبوده است . این احساس تو ناشی از تضادی است که طی این سال ها از نوجوانی تا به امروز در تو ریشه دوانده است. تو اکنون بر سر این چندراهی مانده ای که آیا باید بی قبد و شرط دوست بدارم ؟ آیا اکنون وقت انتقام است ؟ آیا این رفتار مادرم ناشی از ضعف است و من لایق محبت نیستم ؟ آیا این دلتنگی من از سر ترحم است و من فرزند خوبی نیستم که کوتاهی های والدینم را ببخشم ؟ و مواردی از این دست. توصیه میکنم با خودت روراست باشی و فراتر از هر گونه موضع اخلاقی ، تمام احساسات واقعی ات را- چه مثبت و چه منفی – نسبت به مادرت روی کاغذی بنویسی و خود را از خشم و نفرت خالی کنی و در این راه با خودت صریح باشی . انتظاراتی که داشتی و برآورده نشد ، روزهایی که از دست رفت و برنگشت و …. . این کار به تخلیه ی هیجانی ات کمک می کند. سپس این نامه را پاره کن و دور بریز. حالا آنچه را که از مادر می خواهی روی کاغذ بنویس و عشقت را نثار او کن. این کار به تو کمک می کند تا عواطفی که در هم پیچیده شده اند متمایز گردند. حالا بدون هیچ فشاری به خودت فرصت بخشش بده. هم بخشیدن مادر و هم بخشیدن خودت برای تمام آن چه که بر شما گذشته است. زمان کمکت خواهد کرد تا به آرامش برسی. مهمترین اقدام برای تو این است که عجله نکنی و از نظر احساسی با خودت روراست و روشن باشی. یادت باشد که امروز همان دیروز فرداست که ممکن است هزاران یادگار زیبا با خودش داشته باشد. پس آن را از دست نده و شروع کن. حضور یک یار همراه در این مسیر بسیار می تواند برایت موثر باشد.
خانم 28 ساله / 7 سال پیش با آقایی آشنا شدم ، یعد از مدتی به من پیشنهاد ازدواج دادند اما وقتی به خواستگاری آمدند اعلام کردند که جواب خانواده اش منفی لست و خودش هم تغییرعقیده داده است و دلیلش هم این بود که پدر من نتوانسته با او ارتباط برقرار کند. به هر حال او با کس دیگری ازدواج کرد. اکنون در حالی که از همسرش جدا و در اثر سانحه دچار 60% سوختگی شده است نزد من آمده و تقاضای ازدواج را دوباره مطرح کرده است. با توجه به علاقه ای که به او دارم تصمیم گرفته ام به وی پاسخ مثبت بدهم اما دچار تردید و نگرانی شده ام. نمی دانم چه پاسخی به این فرد بدهم . لطفاًٌ راهنمایی ام کنید.
پیشنهاد می کم دلیل تراشی و فریب دادن خود را کنار بگذاری . آنچه که تو در موردش صحبت می کنی نه تنها علاقه نیست بلکه نوعی چسبندگی عاطفی است که ناشی از استیصال و ضعف تو است. تو در طی این 7 سال هیچ رشدی نداشته ای ؟ آیا با موقعیت های تازه روبرو نیوده ای ؟ در طول این 7 سال معیارها و نگاه تو تغییر نکرده است ؟ اگر پاسخت منفی است بهتر است یک بازنگری بر خودت داشته باشی .مردی به دلایل غیر منطقی و در حالی که تو قانع نشده بودی تو را ترک کرده و اکنون یا یک تجریه ی شکست همراه با نقص جسمانی سراغ تو آمده ، ریشه ی علاقه ی تو به او چیست ؟ آیا به خاطر خود اوست یا به این طریق می خواهی از شرایط نامساعد و ناخوشایندت به او پناه ببری ؟ گمان می کنم پس این تصمیم تو علل متعددی وجود داشته باشد و در نتیجه توصیه می کنم هیجانی تصمیم نگیری و در مورد سوالاتی که مطرح کردم بیشتر فکر کنی. بیشتر خودت را دوست داشته باش و موقعیت های پوسیده ی گذشته را کنار بگذار و به افق های طلایی فردا بیندیش. تو لایق بهترین های جهان هستی ، کافی است خوب به خودت نگاه کنی
خانم 40 ساله / 3 سال است ازدواج کرده ام ، همسرم 45 ساله و ازدواج دومش است. 4 ماه است که دچار کشمکش شده ایم. من معتقد هستم که همسرم بیش از حد درگیر کارش شده است طوری که حتی نیمه شب همکارهای او ( مخصوصاً همکارهای خانمش ) با او تماس می گیرند و من به این موضوع حساس شده ام و او زیر بار نمی رود. مدام مشغول مشاجره ایم نمی دانم در این وضعیت تصمیم درست چیست.
تنها چیزی که من می دانم این است که با مشاجره چیزی حل نمی شود. به جای لجبازی های کودکانه بهتر است یک گفتگوی منطقی با هم داشته باشید و اگر هم به تنهایی از عهده ی اش برنمی آیید این کار را در حضور یک مشاور متخصص در امور زناشویی انجام دهید. این که در برابر هر مساله ی کوچکی شانه خالی کنیم و مسئولیت مشکل را به دوش دیگری بیندازیم نشانه ی نابالغی است. بررسی کن کجای رایطه ی شما اشکال دارد که هم همسرت با این رفتارش به دنبال نادیده گرفتن آن است و هم خودت یه یهانه های ساده آن هم به این زودی احساس درماندگی می کنی! آیا پیش از ازدواج متوجه این مراودات همسرت نیودی ؟ اگر بودی که پذیرش آن امروز تماماً به عهده ی خود تو است و اگر متوجه نیودی سوال پیش می آید که چرا ؟ با این که اطلاعات محدود است به نظر می رسد مشکل از جایی دیگر باشد. مشاوره و یازنگری در رابطه را توصیه می کنم.
سلام دختری 28 ساله و متاهل هستم. 6 سال هست که ازدواج کردم و هیچ آشنایی قبلی با همسرم نداشتم از همان ابتدا او را فردی سرد دیدم ولی فکر می کردم که بعداز ازدواج بهتر می شود. اما نه تنها بهتر نشد که روز به روز هم له عادات بد خود اضافه می کند عصبی است و بیماری GAD دارد تپش قلب هم دارد بسیار نامنظم و نامرتب هست و مدام در حال جستجوی وسایل و مدارکش است و با دیدن کوچکترین مورد اشتباه از ناحیه من آن را علم می کند عدم رعایت پاکیزگی موردی دیگر هست که مرا آزرده می کند مانند چسباندن آدامس به میز و … و ریخت آشغال به زمین و شکستن وسایل و عدم توجه به جمع کردن آنها و … بسیار هم مغرور است و هر کاری که برای انجام می دهد با منت زیاد و آه و ناله انجام میدهد همین برخوردها را با شدت کمتر مثلا سرد بودن نسبت به خانواده من دارد ولی با خانواده خودش بهتر است.کم کم دارم افسرده می شم و هر شب با یادآوری خاطرات تلخ گریه می کنم راهنمایی ام کنید .
شرایط دشوارت را درک می کنم. اما سوالت از من چیست ؟ همه چیز روشن و بدیهی است. وقتی عنوان می کنی که : کم کم دارم افسرده می شوم می توان این نتیجه را گرفت که به جای حل مساله کاملاً آگاهانه افسردگی را انتخاب کرده ای. چرا که راحت تر است و مسئولیت کم تری به دنبال دارد. از صحبت هایت پیداست که اهل چالش و مقاومت نیستی و به راحتی شکست را می پذیری و به قالب درماندگی پناه می بری. به این امید که شاید دیگران برایت کاری انجام دهند، بدون آن که مبادا خدایی ناکرده مسئولیتی متوجه تو شود. این کوتاهی ها از ابتدای زندگی ات قابل مشاهده هستند. بدون آشنایی ازدواج می کنی ، رفتار نامناسب را می ببنی و سکوت می کنی و خودت را فریب می دهی ، افکارت را درگیر مسایل پیش پا افتاده ی خانواده ام – خانواده اش می کنی، از شرایط می نالی و خودت را تهدید به افسردگی می کنی و ….. بدون آن که کمی فکر کنی….. آن چه که تو لازم داری، این است که کمی فکر کنی. این شرایط به هر دلیلی- منطقی یا غیر آن – برای تو پیش آمده ، حالا میخواهی چه کنی؟ اگر با افسردگی مشکلت حل می شود، اقدام کن و اگر نه ، به این سوال من پاسخ بده : چرا این همه دشواری برای تو پیش آمده است ؟ و این که در این شرایط بهترین راه حلی که مخصوص خود تو است چیست ؟ راه حلی که بیشترین اثربخشی را برای تو داشته باشد…. من برای رفتارهای شوهرت توصیه ای برای تو ندارم چرا که این مشکل او است نه تو و این که کاری از دست تو برنمی آید، پیشنهاد می کنم با کلامی زیبا و آرام به همسرت پیشنهاد درمان بدهی ،چرا که بسیاری از رفتارهایش ناشی از بیماری او هستند در این راه تلاش و پایداری زیادی لازم داری و چندین بار باید تلاش کنی و از مخالفت او نترسی. چرا که در واقع این توئی که به فکر او هستی و به او فرصت می دهی. اگر موافقت کرد گام مهمی در جهت بهبود زندگی ات برداشته ای و اگر غیر از این بود، اجباری برای ادامه این شرایط دشوار نداری . به نظر می رسد قانون هم به تو این حق را می دهد که نخواهی این شرایط را تاب بیاوری. مگر آن که در پی آزار خودت باشی یا از سر دلبستگی بیمارگونه و یا بهتر بگویم چسیندگی و مهرطلبی بخواهی مثلاً ایثار کنی، آن هم برای کسی که به درمان خودش علاقه ای ندارد ! درست است که این تصمیم دشواری های خاص خودش را دارد اما بهتر است بدانی که در طبیعت هیچ چیز بی بها نیست. انتخاب سودمندترین راه برعهده ی تو است پیشنهاد می کنم برای تصمیم گیری بهتر خودت هم تحت مشاوره و روان درمانی قرار بگیری.
آقا 38 ساله / 6 ماه پیش همسرم بعد از 5 سال زندگی مشترک ( با تحریک دوست وکیلش ) مهریه اش را به اجرا گذاشت، از آنجا که ادعا می کرد که در زندگی با من احساس می کند امنیت مالی ندارد، نیمی از مهریه اش را با تمام سختی که داشت به این امید که زندگی مان را حفظ کنم ، پرداختم چرا که به او بسیار علاقه دارم . اما هفته ی پیش الباقی اش را نیز طلب کرده تقاضای طلاق هم داده است. من هم تصمیم دارم با تقاضایش موافقت نکنم تا آزارهایش را تلافی کنم .اما دچار تردید شده ام . نمی دانم در این وضعیت چه باید بکنم ؟
در وهله ی اول لازم است یادآور شوم تا زمانی که کسی مایل به انجام کاری نباشد ، هیچ کس قادر نیست او را وادار به آن نماید ، بنابراین اگر فکر می کنی تحریکات دوست همسرت بر او اثر داشته ، این را هم در نظر داشته یاش که احتمالاً در رابطه ی شما شکافی وجود داشته است که منجر به چنین نتیجه ای شده است. چرا که کمتر زنی هست که حاضر می شود رایطه اش را قربانی خواسته های خود کند مگر آن که مشکلی – چه درون رابطه و چه درون خود فرد- در میان باشد. بهتر بود همان اوایل اختلافات این موضوع را حل و فصل می کردی اما به نظر می رسد پرده های حرمت میان شما افتاده است و بین شما دو نفر بازی در گرفته است. سوالم از تو این است : با توجه به این که مهریه حق طبیعی و مشروع او بوده و تو نیز با کمال میل آن را پذیرفتی و نه مطالبه اش جرم است و نه پرداختش از سوی تو کار مهمی ، (چونکه فقط دینت را ادا کرده ای). پس انتقام گیری برای چیست ؟ از سوی دیگر اگر ادعای علاقه و دوست داشتن داری باید به خواسته اش احترام بگذاری و با اذیت و آزار مجیورش نکنی تا مطابق میل تو رفتار کند. عشق با آزادی معنای اصیل خود را می یاید نه با محدودیت. پس در گام اول علاقه ی خودت را زیر سوال ببر که این چه جور دوست داشتنی است که من دارم ؟ در مرحله ی بعد به این رابطه دقیق تر نگاه کن. این رابطه دچار شکاف بزرگی است که ممکن است هرگز پر نشود و این حس انتقام همواره بر زندگی شما سایه خواهد انداخت ساده بگویم : این رابطه ، هرگز رایطه ی زیبایی نخواهد شد. پس چرا حالا که می توانی درد این زخم را برای مدتی تحمل کرده و روزگار بهتر و رایطه ی تازه و زیباتری در آینده داشته باشی ، میخواهی وقت و عمرت را با این بازی ها تلف کنی ضمن آن که این انتقام گیری عمیق ترین آسیب ها را به خود تو خواهد زد. این جا هم می توانی از خودت این سوال را بپرسی که چرا به دنبال آزار خودم هستم؟ بهتر است دست از کینه جویی برداری و هر چه زودتر سر و سامانی در خور به این غائله ببخشی و روزگار تازه ای را آغاز کنی.
خانم 28 ساله / 1 سال پیش به عقد آقایی درآمدم، 4 ماه پیش مراسم عروسی را برگزار کردیم. آن هم مراسمی که نیمی از هزینه اش را خانواده ی من پرداختند. به دلیل این که در منزل همسرم مستاجر ساکن بود، من در منزل برادرم ( خانواده ام در شهرستان هستند ) و او در منزل پدری اش ماندیم. من کارشناس ارشد هستم و همسرم دیپلم است. در طی این چهار ماه هیچ پولی به من نداده است و در برابر اعتراض من می گوید لز درآمد خودت خرج کن یا از برادرت بگیر در حالیکه خانواده اش موقعیت مالی خوبی دارند، تمام مخارج خواهرانش را او تامین می کند. مثلاً اتفاق افتاده که با هم بیرون رفته ایم ، به من گفته پول ندارم و همان موقع صدها هزار تومان برای خودش خربد کرده است. خانواده اش هم بسیار در امور ما دخالت می کنند. وقتی از رفتارش گله کردم با من قهر کرد و حدود 3 هفته است که پاسخ تماسهایم را نمی دهد و پیغام داده که به این طریق می خواهد مرا ادب کند. سردرگم شده ام ، نمی دانم چه کنم ؟
این واقعیت را از من بپذیر که این خانه از پای بست ویران است اختلاف سطح تحصیلات شما مهم ترین عامل این مسایل است و پس از آن ازدواج بدون زندگی مشترک ! این که چرا چنین تصمیمی گرفته اید جای صحیت و بررسی دارد. مواردی که مطرح می کنی موارد حساسی است که به سادگی نباید از آنها بگذری. برنامه ریزی مالی از یخشهای پر اهمیت زندگی است و ایشان کاملاً مسئول نفقه ی توست ، اینکه ایشان به جای تامین شما خواهرانش را تامین می کند یا اثر ناپختگی و عدم بلوغ ایشان است و یا به دلیل رفتارهای خود تو! از جمله این که نیمی از مخارج عروسی را در حالیکه ایشان توانایی داشته اند خانواده ی تو پرداخت کرده اند . احتمالاً رفتارهایی از این دست زیاد داشته ای و همسرت را بدعادت کرده ای! البته در این شرایط ترک عادت همسرت دیگر کار تو نیست و باید از مشاور کمک بگیری. از سوی دیگر آنچه در مورد همسرت بسیار خودنمایی می کند این است که بسیاری از رفتارهایش را کودک درونش هدایت می کند مثل قهر کردن ! یک فرد بالغ زمانی که با دیگری دچار مساله است ، آن هم در شرایطی که حق با دیگری است دست کم مذاکره می کند نه فرافکنی و قهر ! قیل از رفتن به منزل مشترک قویاً توصیه می کنم با مشاور جلساتی داشته باشید در غیر این صورت مواردی که مطرح کرده ای می توانند زندگیتان را تلخ کنند. مهارتهایی هست که همسرت باید بیاموزد و هنرهایی هم هست که تو باید به کار ببنندی. در صورت عدم موافقت همسرت برای جلسات مشاوره بهتر است خودت شخصاً برای این کار اقدام نمایی.
آقا 32 ساله / مدتی است خانواده ی همسرم از شهرستان به تهران امده و با ما زندگی می کنند. خواهر خانمم به تازگی از همسرش جدا شده است. رفتا او عمیقاً روی همسر من اثرگذار است، طوری که همسرم دیگر از من حرف شنوی ندارد، خودسرانه سر کار رفته است. به تازگی هم به من می گوید :« به من نزدیک نشو ، می خواهم تنها باشم » و بسیار به جدایی اصرار دارد نمی دانم چطور باید با او رفتار کنم ؟
در مرحله ی اول بهتر است دلبل تراشی را کنار بگذاری. هرکس مسئول رفتار و اعمال خودش است و اگر همسرت تصمیم گرفته تا جدا شود یا سرکار برود یا هر مساله ی دیگر ، مساله ای است کاملاً شخصی. البته نمی توان منکر اثرگذاری دیگران شد اما مهم تر از این تاثیر ، انتخابی است که خود فرد دارد و تصمیمی است که می گیرد. احتمالاً در زندگی شما خلاء هایی وجود داشته است که این ارتیاط خواهرانه به آن دامن زده است. صادقانه فکر کن چرا همسرت باید بگوید به من نزدیک نشو ، می خواهم تنها باشم ؟ آیا اوقاتی که با هم گذرانده اید لذت بخش و آرامش بخشی است ؟ فکر می کنی اشکال رابطه ی شما کجاست ؟چرا باید ارتباط شما آنقدر متزلزل باشد که با یک تلنگر بشکند ؟ به نظر من بهتر است پیش از محکوم کردن دیگری مسئولیت خودت را در قبال این اشکالات بپذیری و در مورد آن با همسرت گفتگو کنی. اگر توانستید علت این شکاف ها را پیدا کنید ( در صورت امکان اگر از یک مشاور کمک بگیرید، سریعتر به نتیجه خواهید رسید ) آنها را رفع و رجوع نمایید و رابطه ی تازه ای را از نو شروع کنید. در صورتی که با گفتگو و مشاوره موفق به این کار نشدید، پیشنهاد می کنم زیاد بر ادامه ی این رابطه اصرار نداشته باش. چون وقتی زنی می گوید که نمی خواهد به ارتباطش ادامه دهد ، هرگز نمی توان او را مجبور به این کار کرد و اگر هم با اصرار موفق یه چنین کاری شود ، حضور فیزیکی اش بدون حضور روانی چندان دوامی نخواهد داشت . شک نداشته باش اگر تو صادق باشی و تمام تلاشت را یکنی ، هیچ کس قادر نخواهد بود حقی از تو زایل کند . به همسرت فرصت بده ، بگذار قدری در خلوتش فکر کند و رها باشد. با هم به سفر بروید و به رابطه تان بیشتر فکر کنید. شاید زناشویی شما به یک خانه تکانی حسابی احتیاج داشته یاشد….
خانم 31 ساله / 3 سال است ازدواج کرده ام و 4 ماهی می شود که بچه دار شده ام. شوهرم به تازگی در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شده است. پس از بچه دار شدن و دانشگاه رفتن ، نسبت به من بی تفاوت شده است و مدام زمزمه می کند که مردها تنوع طلب هستند و نیاز به چند رایطه دارند و ….. احساس می کنم همنشینی با قشر جوان از یک سو و سرگرم یودن من با بچه باعث این مسایل شده است. نمی دانم چه باید بکنم؟
حالا که خودت علت را شناسایی کرده ای، آیا تدبیری برای آن اندیشیده ای ؟ مادر شدن باعث نمی شود از وظایف همسری غافل شویم، در این شرایط وظایف قدری سنگین تر از قبل خواهد بود و این هنر یک زن است که چگونه بین اینها تعادل را برقرار کند و به نوعی وظابفش را مدیریت نماید. البته این نکته را هم دور از نظر ندارم که قطعاً همسر نیز وظایفی بر عهده خواهد داشت. اگر خودت احساس کرده ای که به همسرت کمتر توجه میکنی ، می توانی به راحتی جبران کنی ، در این زمینه می توانی از خانواده ات کمک بگیری تا در امور کودک همراهی ات کنند تا بتوانی وقت بیشتری را با همسرت بگذرانی. نگرانی ات در مورد دانشگاه رفتن همسرت تا حد زیادی نا به جا است، چون اگر چنین باشد هبچ کس نباید درس یخواند و پبشرفت کند یا با دیگران ارتباط داشته باشد چون باعث حواس پرتی اش می شود ! اگر ضعفی در ارتباط شما هست مربوط به کوتاهی های خودتان است نه به شرایط محیط. الیته لازم است یادآوری کنم که نه فقط همسر تو که همه ی ما انسان ها در ارتباط با دیگران متوجه کاستی های ارتباطی و شخصی خودمان میشویم و تلاش می کنیم تا به واسطه ی همین مقایسه رشد کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم. اما در مورد زمزمه های همسرت 2 مورد را می توان استنیاط کرد. اول این که او به این وسیله می خواسته در تو احساس خطر ایجاد کند تا متوجه رفتارت شوی ( که البته این اصلاً روش مناسبی نیست ) و یا این که واقعاً خودش تنوع طلب است و این صفت را به دیگران نسبت می دهد تا اضطراب کمتری را متحمل شود و در صورتی که چنین باشد جلسات مشاوره ضروری خواهد بود. اما قبل از هر کاری بهتر است با همسرت یک گفتگوی منطقی داشته باشی و از نگرانی هایت را با او در میان بگذاری و خواسته هایت را مطرح کنی ، همچنین به نگرانی های او گوش دهی و خواسته هایش را بپرسی و اقدامات لازم را انجام دهی . از قضاوت ، پیشداوری ، به خود نسبت دادن مسایل ، سرزنش و توهین تا می توانی خودداری کن و سعی کن منصف باشی. کمک های مشاوره ای بسیار می تواند موثر باشد.
در شرف ازدواج هستم ولی مدتی است که بسیار وحشت دارم. احساس می کنم آمادگی تشکیل خانواده را ندارم. چون در گذشته شیطنت های زیادی داشتم فکر می کنم اگر ازدواج کنم باز هم به سراغ آن شیطنت ها بروم. البته تصمیم گرفتم که آنها را برای همیشه کنار بگذارم، ولی باز می ترسم…. لطفا کمکم کنید
پاسخ ساده است : با خودت بی پرده و روراست باش بررسی کن که با شیطنت هایت به دنبال چه بوده ای ؟ چرا احساس می کنی آماده ی تشکیل زندگی نیستی ؟ به فرد مورد نظرت چقدر علاقمندی و چرا او را انتخاب کرده ای ؟ پاسخ به این سوالات بسیاری از مسایل را برایت روشن خواهد کرد. همراهی یک مشاور در این راستا کمک بسیاری به تو خواهد کرد. از طرفی انسان همواره در برابر وسوسه ی نهاد خویش است و تنها با تقویت ایمان و اراده است که می تواند با آن روبرو شود اگر تصمیم راسخ گرفتی که از پوست نوجوانی بیرون آمده و بالغ شوی،به خدا توکل کن و شک نکن که موفق خواهی شد، چون خواسته ای …
خانم رعنا/ مدتی است که با یک پسر آشنا شدم ما همدیگر را خیلی دوست داریم اما مشکل ما اینکه من یک بار ازدواج کرده ام و خانواده اش راضی نمی شوند با هم ازدواج کنیم ، ما هم نمیخواهیم بدون اجازه خانواده ها ازدواج کنیم لطفاً راهنماییمون کنید
مطمئناً نظر خانواده خصوصاً والدین در ازدواج مهم است و احترام و اهمیتی که برای نظر خانواده ها قائل هستید بسیار منطقی و عقلانی است، بهتر است ترتیبی برای آشنایی شما با خانواده ایشان داده شود تا آنها با پتانسیل درونی شما و قابلیت های شما آشنا شوند و سعی کنید به روش های مختلف اعتماد و اطمینان خانواده طرف مقابل را جلب کنید و به آنها فرصت دهید تا با زوایای مثبت شخصیت شما آشنا شوند، آشنایی و نزدیکی بیشتر می تواند کارساز باشد..
مدتي كه با يه پسر آشنا شدم خانواده من از ارتباط من با خبر هستن و اصرار دارند كه همچنان با ايشان ارتباط داشته باشم چون قصد اين پسر ازدواج است اما اين پسر خيلي ساده است و نمي دانم سادگي بيش از اندازه ايشان از نظر شخصيتي است يا اين كه داراي مشكل ذهني مي باشد.
بهناز/ ازدواج و انتخاب فردی که بعنوان همسر برای خود برمیگزینی بسیار مهم است و اینکه احساسی که در این رابطه در تو شکل گرفته باتوجه به شواهدی که عنوان کردی مهم است و جای بحث و صحبت دارد،خیلی مهم که سطح هیجانی و هوشی دوطرف برابر باشد و به درک مطلق و یکی شدن برسند . همچنین درک عقلانی و عاطفی مشترک در بین زوجین یکی از شاخصه های مهم قبل از ازدواج است که ما در مرکز مشاوره به بررسی این دو سطح اقدام میکنیم..
توصیه می کنیم برای مشاوره قبل از ازدواج حضوری اقدام کنید تا به درک شناختی و درک هیجانی مشترکی از یکدیگر برسید
با سلام /خانمی 24 ساله هستم که 5 ماه است عقد کرده ام. پیش از ازدواج شوهرم بهم میگفت که بین من وخانوادش من و انتخاب میکنه و …… ولی الان تا کوچکترین گلایه ای از خانوادش میکنم کارمون به دعوای شدید میرسه لطفا منو راهنمایی کنید با تشکر
آدما معمولا” وقتی به خانواده شان حمله و شکایت می شود بطور خود به خود و غریزی عکس العمل نشان می دهند ،توصیه مهم این است که به خانواده ایشان حمله و شکایت نکنید اگر مساله با خانواده ایشان دارید خودتان با صداقت و مودبانه مطرح کنید و همسرتان را میانجی خودتان و خانواده ایشان قرارندهید و اگر به شکایت از خانواده اش ادامه دهید قطعا” خیلی زود ایشان نیز به خانواده شما توهین و اهانت می کند ،،
سلام من 14ساله که از دواج کردم از اوایل ازدواجم رابطه خوبی با شوهرم نداشتم الان صاحب چهار تا دختر ویه بسر هستم حالت روحی خوبی ندارم خوب وبدو نمیتونم تشخیص بدم خیلی عصبییم
شما در واقع نیازمند ارزیابی مجدد انتظارات و خواسته های خود از همسرتان هستید .عوامل منفی که در شروع ارتباط بوده و بصورت عصبانیت و خشم و آزردگی خودش را در حال حاضر نشان میدهد باید مورد بررسی قرار گیرد و برای کنترل خشم خود باید درمان انجام دهید. با توجه به اینکه شما تا به امروز توانسته اید که یک خانواده را مدیریت کنید، با تمامی خشم و اضطرابی که داشتید و باتوجه به تجربه اندوزی تان در زندگی و جایگاه تان بعنوان همسر و مادر، نیاز است که از توانمندی های خودتان آگاه شوید و نحوه استفاده از آنها را برای ادامه زندگی بکار ببندید …
خانم از تهران / من در تصمیم گیری های زندگیم دچار مشکل هستم. هیچ وقت نمی توانم تصمیم درست و محکمی بگیرم. اگر هم گاهی تصمیم می گیرم خیلی زود پشیمان می شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید
پیش از هر تصمیمی نفس عمیقی بکش و از خودت بپرس آیا حالا لازم است تصمیم بگیرم ؟ اغلب مواقع پاسخ منفی خواهد بود. سعی کن هنگام تجربه ناراحتی و تشویش تصمیم نگیری. مهم این است که به خودت وقت کافی برای رسیدن به آرامش بدهی. سعی کن در مورد موضوعی که نیاز به تصمیم گیری دارد اطلاعات کافی کسب کنی. با دیگران در مورد تصمیمت صحبت کن و نظر آن ها را جویا شو، ممکن است آن ها ایده ها و افکاری داشته باشند که تو به آن ها توجه نداشته ای. البته توجه داشته باش که انتخاب نهایی با تو خواهد بود. گزینه های موجود را فهرست کن و پیامدهای مثبت و منفی هر کدام را در برابرشان بنویس. ارزش ها، اهداف و آرزوهایت را درباره ی حوزه ای که در آن تصمیم می گیری روشن کن. توجه داشته باش که یک وجه بالغ شدن توجه به این نکته است که ما در جهان سیاه – سفید زندگی نمی کنیم. اکثر گزینه ها هم پیامد خوب دارند و هم پیامدهای ناخوب. گزینه ات را انتخاب کن و وقتی تصمیم ات را گرفتی سعی کن مساله را فراموش کنی و به خودت یادآوری کن که تصمیمت در آن لحظه مناسب ترین و بهترین بوده است چون سایر راه حل ها به خاطر وجوه منفی که داشتند منتخب شما نبوده اند. اگر تصمیم ات نتیجه بخش نبود، فرآیند را از نو آغاز کن . چون با هر اقدام درباره ی خودمان و موضوع مورد تصمیم گیری اطلاعات جدیدی به دست می آوریم و می توانیم به تغییر راه حل فکر کنیم.پس به جای این که به خودت بگویی کاش این تصمیم را نمی گرفتم به خودت بگو خدا را شکر که اطلاعات تازه به دست آوردم. این فرآیند را مورد تمرین قرار بده و برای این کار از امور کوچک روزانه شروع کن.
خانم 17 ساله/ فراموشکار شدم. قبلا همه چیز را خیلی خوب به خاطر می سپردم ولی الان نمیتوانم. حواسم پرت شده است. اما پرت چه چیزی نمی دانم…. نه مشغولیت ذهنی خاصی دارم و نه گرفتاری خاصی… فقط فراموشکار شده ام…
توضیحات مختصر است و نیاز به بررسی بیشتر دارد. تنها می توانم بگویم که این فراموشی حتماً دلیلی دارد و کسی جز تو هم دلیل آن را نمی داند. پیشنهاد می کنم جلسه ای با یک روان شناس بالینی داشته باشی.
چه راههایی برای افزایش اعتماد به نفس وجود دارد؟
تمركز و توجه بر كارهايي كه از عهده ی آن ها به خوبی بر می آییم چرا كه اين امر كمك ميكند تا بتوانيم با محدوديتهاي اجتناب ناپذير زندگي خود كنار بيائيم ، تشویق کردن خود به خاطر تلاشهايي كه می کنیم بيشتر از فكر كردن راجع به نتيجه ی كار ، تکیه کردن بر توانائيها ، ارزش قائل شدن برای براي هر كاري كه انجام مي دهیم، ريسك كردن و با وقايع جديد به عنوان تجربهاي نو روبرو شدن ، از برد و باخت نترسیدن همه از روش های افزایش اعتماد به نفس اند. در صورتي كه اينگونه عمل كنيم امكانات جديدي برايمان فراهم ميشود و حس خويشتن پذيري را در ما تقويت می شود. صحبت كردن با خود هم بيشتر در زمينه مقابله با فرضيات مضر مطرح ميگردد. ميتوانيم خودمان اينگونه فرضها را تشخيص دهیم آنگاه به خود بگوییم این افكار را رها كن و فرضيات منطقي تري را جايگزين آن کن این کار اجازه ميدهد كه خود را قبول داشته باشيم و براي پيشرفت تلاش كنيم.
خانم 26 ساله/ به شدت احساس تنهایی می کنم. وقتی دور و برم شلوغه دلم می خواد تنها باشم ولی وقتی تنها هم زود خسته می شوم اینقدر که با خودم حرف می زنم. اصلا تکلیفم با خودم روشن نیست. چه کنم؟
شاید بهتر باشد حرف هایت را با فرد محرمی در میان بگذلری و از دل مشغولی هایت بگویی. این کار به کاهش تنش در تو بسیار کمک خواهد کرد. این احساسات ریشه هایی دارند که باید شناسایی و اصلاح شوند. از کاوش گذشته تا تغییر نگرش نسبت به معنای زندگی و ایجاد دگرگونی در نظام فکری و شناختی. به جای زندگی در گذشته و آینده در اینجا و اکنون زندگی کن. ببین در این لحظه چه چیزی می تواند تو را مثل یک کودک شاد کند؟ بلافاصله انجامش بده. با کودک درونت آشتی کن و سعی نکن همیشه بالغانه رفتار کنی. به جای برنامه ریزی برای آنچه پیش نیامده است لحظه را نفس بکش. برای رسیدن به این اهداف جلسات مشاوره را توصیه می کنم.
می شه در مورد بیماری پارانوئید( امیدوارم اصطلاح رو درست نوشته باشم) کمی توضیح بدهید….
اصطلاح پارانوید به معنی مشکوک بودن، محتاط بودن . گوش به زنگ بودن نسبت به دیگران بر اساس این عقیده است که آن ها قصد آسیب رساندن دارند. پارانوید بیماری نیست بلکه یک اختلال شخصیت است. افراد مبتلا به این اختلال شخصیت شدیداً به دیگران مشکوک اند و همیشه در برابر خطر یا آسیب احتمالی حالت دفاعی دارند. این افراد قادر نیستند مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرند و در عوض سرزنش را به دیگران فرافکنی می کنند. اگر دیگران از آن ها انتقاد کنند متخاصم می شوند و آمادگی دارند اظهارات بی غرضانه را به موارد تهدید آمیز سوء تعبیر کنند. اسرارشان را با دیگران در میان نمی گذارند از ترس این که آنها این اطلاعات را بر علیه ایشان مورد استفاده قرار دهند. این افراد نسبت به وفاداری همسرشان سوء ظن ناموجه مکرر دارند و گرایش به دل گرفتن کینه ها را دارند و همینطور سوء ظن ناموجه مبنی بر اینکه دیگران می خواهند آن ها را استثمارکنند ، به آن ها آسیب برسانند یا آنها را فریب دهند. لازم به توضیح است که اختلال اسکیزوفرنی هم نوع پارانوید دارد که با یک یا چند هذیان غیرعادی و توهمات همراهند. تشخیص نهایی در هر دو صورت بر عهده ی روان شناس بالینی باتجربه یا روانپزشک خواهد بود.
خانم 42 ساله/ دچار توهمات خاصي شدم. وقتي راه مي روم مدام احساس مي كنم كسي پشت سر من ايستاده. حتي گاهي اوقات به نظرم مي آيد كه سايه آن طرف رو هم مي بينم. وقتي مي خوابم خيلي مي ترسم. تا ساعتهاي طولاني خوابم نمي برد. تا اينقدر خسته بشم تا خوابم ببرد. چه كنم؟
اطلاعاتت برای تشخیص بسیار اندک هستند. اما حالت هایی که عنوان کرده ای معمولاً یا در اثر سوء مصرف داروها ایجاد می شوند و یا به مسایل روانی مربوط می شوند که عمدتاً پایه های زیستی دارند. ضمن آن که عوامل محیطی و رویدادها نیز به آن دامن می زنند. پیشنهاد می کنم در اولین فرصت با یک روان پزشک با تجربه ملاقات داشته باشی تا با مصاحبه ی بالینی و ارزیابی های دقیق ، علل ایجاد این حالات را تشخیص داده و در جهت درمان اقدامات لازم را صورت دهد.
خانم 23 ساله/ در تصميم گيري هايم دچار مشكل هستم. از اين مي ترسم كه تصميماتم غلط باشد. از بد شانسي تا حالا بيشتر تصميماتم هم همينوطر بوده اند. براي تصميم گيري درست در همه زمينه ها چه راه حل هايي وجود دارد؟
ترس از تصمیم گیری غلط ریشه در کمال گرایی و بی نقص جویی دارد. و تصمیم گیری درست در همه ی زمینه ها امری نزدیک به غیرممکن است. انسان موجودی است با ظرفیت ها و ضعف های متعدد که در صورت اشتباه نکردن، قابلیت پیشرفت و رشد نخواهد داشت . این که تو اغلب اشتباهاتت نادرست بوده ( به زغم خودت ) از بد شانسی نیست بلکه از تکرار الگو.های اشتباه همیشگی ات ناشی شده است. با خودت رو راست باش و به بدترین تصمیمی که تا امروز گرفته ای فکر کن. آیا تا به حال شده به جای سرزنش خودت منطقی به آن تصمیم فکر کرده و اشتباهاتت را بررسی کرده باشی و از آن بهره برده باشی؟ به احتمال زیاد پاسخت منفی خواهد بود. چرا که بیشتر زمانت را صرف تحلیل اشتباهت کرده ای تا بررسی سایر روش های موجود و ممکن. در نتیجه در موقعیت های مشابه همان رفتار را تکرار کرده ای.بنابراین از این پس، از هر بار ناکامی به یافته های تازه ات تمرکز کن و آنها را توسعه بده، در نهایت متوجه خواهی شد که تعداد خطاهایت در تصمیمات نسبت به قبل بسیار کمتر شده است. برای این کار نیاز به قدری زمان داری. این باور غیرمنطقی هم که من همیشه تصمیم غلط می گیرماثر منفی بزرگی بر خودآگاهی تو دارد. پس در مواقع مهم از تصمیم غلط نترس. به خدا امید ببند و به شیر بزرگ حمله کن تا ببینی که یک سگ پشمالوی دوست داشتنی است.
دختر 18 ساله/ از علائم افسردگي براي من بگوييد. مي خوام بدانم من هم اين علائم را دارم يا نه؟ چون هر كس كه به من مي رسد مي گويد كه من افسردگي دارم.
معمولاً افراد غیرمتخصص به افرادی که دارای خلق پایین و غمگین هستند یا ویژگی هایشان با همگنانشان مشابه نیست برچسب افسرده می زنند. حتی اگر ملاک های افسردگی را برایت عنوان کنم باز هم تو نمی توانی نتیجه گیری کنی که آیا افسرده هستی یا نه، چرا که این تشخیص کاملاً تخصصی و دقیق انجام می گیرد. بنابراین از ذکر آنها خودداری می کنم بهتر است به این گفته ها بی اعتنا باشی و برای آگاهی از این موضوع به صورت حضوری از روان پزشک کمک بگیری.
دختر 26 ساله/ كارمند هستم. ولي كارفرماي بداخلاقي دارم. از او متنفرم. اصلا نمي توانم تحملش كنم. ولي چه كنم كه چاره اي ندارم. لطفا مرا راهنمايي كنيد كه راحتتر بتوانم ديگراني كه از آنها بدم مي آيد را تحمل كنم.
همواره اطراف ما هستند کسانی که ویژگی هایی دارند که مورد قبول ما نیستند و یا تحمل شان برای ما دشوار است. بهترین روش در این مواقع آن است که به خودمان رجوع کنیم. طبیعی است برخی از صفات کارفرمایت را نپسندی اما چرا از او متنفر هستی؟ این نفرت به نگاه تو برمی گردد که فرد مورد نظر را تنها با صفات تاریکش می بینی. آیا این فرد هیچ ویژگی روشن و مثبتی ندارد؟ قطعاً دارد اما تو نمی خواهی که ببینی. برای سازگاری با کسانی که احساس می کنی دوستشان نداری، کافی است نگاهی به خودت بیندازی. تو هم همان صفات را در همان اندازه ها داری اما چون دوستشان نداری آن ها را ابراز نمی کنی. مطمئن باش اگر تو هم در شرایط آن افراد و محیط رشدی و خانوادگی و اجتماعی همین طور شرایط فعلی آنها قرار بگیری چه بسا رفتارهای ناخوشایندتری از خودت نشان میدادی. به عبارت بهتر تو در آینه ی وجود آنها صفاتی از خودت را می بینی که اصلاً نمی پسندی. وقتی می گویی نمی توانم تحملش کنم «یعنی طاقت دیدن رفتارهای بد خودم را ندارم » در چنین مواردی پس از خودکاوی سعی کن بر نقاط روشن و صفات خوب کارفرمایت متمرکز شوی. برای برخورد مناسب ترمطالعه ی کتاب های تحلیل ارتباط و مشاوره در این زمینه را توصیه می کنم.
در برطرف کردن استرس و اضطراب شدید داروها چقدر موثر و مفید هستند ؟ / خانم 23 ساله
با توجه به آن که علل پیدایش این اختلالات آمیزه ای از پدیده های زیستی ، رواتی و اجتماعی هستند برای درمان آنها می توان از مداخله های بینش گرا، شناختی ، رفتاری و دارویی بهره برد. چنانچه اضطراب به سطحی رسیده باشد که توانایی عملکرد فرد را مختل نماید دارو درمانی در اولویت قرار خواهد داشت. اما این کار به تنهایی کافی نیست . دارو درمانی باید بطور موازی با سایر روش ها انجام گیرد تا اثربخش واقع شود
خانم 62 ساله/ 2 سال است ناراحتی اعصاب دارم. بارها به روان پزشک مراجعه کرده ام و دارو مصرف کرده ام ولی داروها اصلاً به من کمک نکردند. هنوز هم بی خوابی ، استرس و افکار بد من را خیلی اذیت می کنند. آیا باید به داروها ادامه دهم و امید به بهبود داشته باشم یا این که راه دیگری هم هست ؟
اشاره نکرده ای که تشخیص روان پزشک در مورد ناراحتی ات چه بوده است.گاهی در این سنین به علل مختلف چنین مشکلاتی اجتناب ناپذیر هستند. بدون آن که از بهبودی نا امید شوی، به مصرف داروهایت ادامه بده ، ضمن آن که توصیه می کنم با یک درمانگر تحلیلی ( روانکاو ) قرار ملاقات داشته باشی. این کار بسیار موثر واقع می شود. همچنین تلاش کن تا به زندگی ات رنگ و بوی تازه ای ببخشی و پویا باشی. به علایق ات بپرداز و در فعالیت های اجتماعی مثل مهمانی های عصرانه ، انجمن های زنان ، کلاس های گروهی و …. شرکت کن. با دوستانت تبادل اندیشه کن ، کتاب بخوان، ورزش کن و هر روز به خودت یادآوری کن که روزهای زیباتری به انتظار من نشسته اند…..
خانم 37 ساله/ چطور می توان با فردی که به شدت عصبانی است طوری رفتار کنیم که آرام شود ؟
ابتدا آرامش خود را حفظ کن و به صحبت های فرد عصبانی فقط گوش کن، بدون هیچ قضاوت یا پاسخ منتقدانه. با جملات کوتاه و تاکیدی کلام و احساسش را به وی انعکاس بده. مثلا می فهمم….آدم واقعاً حرصش در میاد…. نظر نده و راهکار ارائه نکن. مراقب زبان بدنت باش، سعی نکن موضوع را کم اهمیت یا خیلی جدی جلوه دهی، یک لیوان آب به وی بده و نوازش های کلامی و بدنی ارائه کن. مثلاً دستهایش را بگیر و بگو که عمیقاً درکش می کنی. بیش از هر چیز سعی کن یک شنو.نده ی فعال باشی و زمانی که عصبانیت فروکش کرد به شکلی منطقی ئر مورد مساله ی پیش آمده به گفتگو با وی بنشین.
خانم 27 ساله/ لطفاً در مورد بیماری اسکیزوفرنی و درمان آن توضیحاتی بدهید.
اسکیزوفرنی اختلالی است با نشانه های متعدد که آشفتگی درمحتوای فکر ( هذیان ها ) ، حالت فکر، ادراک ( توهمات ) درک خود ، انگیزش ، رفتار و عملکرد میان فردی را شامل می شوند. در واقع این اختلال متنوع است و از فردی به فرد دیگر شکل های بسیار متفاوتی می گیرد . بر حسب این که نشانه ی بارز رفتارهای حرکتی غیر عادی باشد یا آشفتگی در رفتار و گفتار ، یا هذیان هایی غیرعادی و توهمات در ارتباط با موضوع آزار و اذیت شدن ، یا مجموعه ای از این نشانه ها، نوع اسکیزوفرنی تفاوت می کند. حتی اگر فرد قبلاً حداقل یک دوره اسکیزوفرنی داشته اما فعلاً فاقد نشانه های بارز باشد نیز نوعی از اسکیزوفرنی در نظر گرفته می شود. که در تمامی موارد تشخیص بر عهده ی روان پزشک خواهد بود . گرچه از لحاظ آماری جمعیت کوچکی به این اختلال مبتلا هستند اما همین 1% به امکانات زیادی برای مراقبت نیاز دارند. متاسفانه برای این اختلال درمان قطعی وجود ندارد اما با توجه به نظریه های متفاوت درمانهای متفاوتی برای آن در نظر گرفته شده است . از جمله دارو درمانی و درمان های روان شناختی که رایج ترین آن ها فنون رفتاری هستند و نیز مداخله های اجتماعی – فرهنگی که بر محیط درمانی و خانواده درمانی تمرکز دارند.
خانم 24 ساله/ پدر و مادرم سابقه ی افسردگی دارند ، آیا احتمال دارد که من هم افسرده شوم ؟
ممکن است . تحقیقات نشان داده اند که آسیب پذیری در مقابل افسردگی می تواند ارثی باشد . به علاوه افسردگی والدین بر زندگی و پرورش فرزندان اثر می گذارد چون والدین افسده نمی توانند به درستی وظایف پرورش فرزند از جمله محبت کردن ، نظارت و سرپرستی ، انضباط و …. را انجام دهند . با این همه این بدان معنا نیست که اگر والدینت دچار بیماری بوده اند ، حتماً تو هم به آن بیماری دچار خواهی شد. فرزندان در بعضی جنبه ها شبیه والدین خود هستند و از جنبه های دیگری ممکن است متفاوت باشند. بهتر است با علایم و نشانه های این بیماری آشنا باشی و در صورتی که آنها را مشاهده کردی برای درمان اقدام کنی.
مدتی قبل برای حل مشکلاتم به یک مشاور خانم مراجعه کردم ، جلسات ما 6 ماه طول کشید ، اما حالا احساس میکنم که از لحاظ عاطفی به این خانم علاقمند شده ام ، با توجه به آن که این خانم 5 سال از من بزرگ تر و متاهل هستند، نمی دانم چه کنم ؟ / آقا 31 ساله از مشهد
پیشنهاد می کنم به هیچ روی نگران نشوی و این موضوع را با مشاورت در میان بگذاری . این احساست در درمان تحلیلی تحت عنوان « انتقال» شناخته می شود. یعنی درمان جو یا مراجع به صورت ناهشیار احساس ها و خیالبافی هایی را که واکنش هایی به افراد مهم در گذشته ی وی بوده اند به درمان گر جابه جا می کند یعنی مراجع به مشاور یا درمان گر طوری واکنش نشان می دهد که به فرد مهمی در زندگی خود واکنش نشان می داده و از طریق همین فرآیند انتقال است که مراجع یا درمانجو به بینش می رسد. بنابراین احساست را با وی در میان بگذار تا آن را تحلیل نماید و اگر این کار در تخصص وی نیست تو را به مشاور دیگری ارجاع بدهد.
خانم 48 ساله / مدتی است بی حوصله و کسل هستم ، خوابم زیاد شده ، وسواس دارم مثلاً یک ظرف را چندین بار آبکشی می کنم ، به همین دلیل به بقیه ی کارهایم نمی رسم . فکر می کنید مشکل من از کجاست ؟
علت های متعددی برای این مساله می تواند وجود داشته باشد ، آن چه که مهم است، ایم می باشد که چه مدتی است دچار این حالت ها شده ای و خوب فکر کنی که به دنبال چه موضوعی متوجه این رفتار در خودت شده ای . یکی از موارد قابل حدس که به صورت ناهشیار درون تو اتفاق می افتد می تواند این باشد که تو ناخوداگاه به صورت اجبار یک ظرف را چندین بار می شویی تا مطمئن باشی که وقت نمی کنی کاری را انجام دهی ، حالا این کار چه می تواند باشد، تو باید بگویی! تنها می توانم اشاره کنم که این کار، برای تو کاری دردناک می تواند باشد که تو از سویی میل به انجام آن نداری و از سوی دیگر مجبور به انجام آن هستی و چون نمی توانی آگاهانه از انجام آن سرباز زنی، به صورت ناخودآگاه دلیلی برای ای سرباز زدن یافته ای به نام وسواس . یا این که به صورت ناهشیار با شستن چندباره ی ظروف ، می خواهی فکری آزارنده – که می تواند به گذشته های دور مربوط باشد و با اتفاقی تازه در زندگی تو دوباره احیا شده باشد – از ذهنت پاک کنی و بشویی اما این اتفاق نمی افتد. همانطور که اشاره کردم، دلایل زیادی منجر به بروز چنین رفتاری می شوند. پیشنهاد می کنم با یک درمانگر حرفه ای قرار ملاقات بگذاری.
خانم 24 ساله/ تفاوت بین غمگینی و افسردگی چیست ؟
غم یک حالت موقت بی حوصلگی و دلتنگی است و به همین دلیل مشکل خاصی تلقی نمی شود. وقتی غمگین می شویم با گریه ، گوش دادن به موسیقی و …. حالمان بهتر می شود. غم تجربه ای شایع و عادی میان انسان ها است که می توان درس هایی از آن آموخت مانند این که آیا رابطه ای ارزشمند است یا نه ؟ آیا نیازهای من از این کانال تامین می شود یا نه ؟ و مواردی از این قبیل . در غمگینی می دانیم که چه احساسی داریم و چه چیزی برایمان مهم است . اما افسردگی احساسی عمیق است ، تجربه ای عادی نیست بلکه وضعیتی مستاصل کننده و درمانده کننده است و زندگی را بی معنا می کند. افسردگی شدید مانع تحصیل ، کار و به طور کلی عملکرد طبیعی انسان می شود. از نشانه های افسردگی خلق افسرده ، کاهش علاقه یا لذت نسبت به اغلب یا همه ی فعالیت های روزمره ، مشکل تمرکز یا بی تصمیمی ، احساس بی ارزشی یا گناه بی مورد و ….. است که حتماً باید توسط روان پزشک تشخیص داده شود.
خانم 47 ساله / گاهی اوقات برای کاهش استرس از قرص های آرام بخش استفاده می کنم ، آیا این کار مشکلی ایجاد می کند ؟
روانپزشک دستور مصرف آرام بخش ها را صادر می کند. مانند هر داروی دیگری مصرف خودسرانه نه تنها مفید نیست بلکه می تواند مشکلاتی را نیز ایجاد کند. توصیه ی اکید می کنم تا زمانی که روان پزشک اجازه ی مصرف این داروها را نداده ، از آن ها استفاده نکنی چون داروهای زیادی با عنوان کلی آرام بخش وجود دارند که میان آن ها تفاوت های زیادی وجود دارد و فقط متخصص می تواند تشخیص دهد که کدام آرام بخش برای چه کسی و در چه دوزی موثر است.
26 ساله/ در ارتباط برقرار کردن با دیگران در یا زود آن ها را خراب می کنم. چرا اینچنین است ؟
این رفتار بیان گر خشم و پرخاشگری است. به عبارت دیگر خشمی را که ار دیگران داری به این طریق خالی می کنی. بهتراست ریشه ی عصبانیت ات را پیدا کنی . احتمالاً در گذشته از کسی از دیگران – به خصوص اعضای خانواده ی اصلی ات ) آسیب دیده ای و نتوانستی خشمت را بیان کنی یا آن عمل را جبران و تلافی کنی و یا آن را حل و هضم نمایی بنابران چنین رفتاری را انتخاب کرده ای تا پیشدستی کنی و قبل از این که دیگران تو را ناراحت کنند ، سلاحشان را از آن ها بگیری ، بدون توجه به این که ممکن است آنان نیت سوء یا منفی نداشته باشند. در واقع به نوعی دچار تعمیم افراطی شده ای و همه را به یک چشم می بینی. مممکن است در لحظه از این که چنین رفتاری داشته ای. احساس راحتی و حتی لذت کنی اما چون این رفتار به نوعی از سر اجبار بوده و اصلبت ندارد پس از آن خلایی سراغت می آید که نامش « احساس تنهایی » است. توصیه می کنم به خودت فرصت بدهی و در مورد علت رفتارهایت خوب بیندیشی. احساست را نسبت به اعضای خانواده ات بررسی کن و پیگردی کن که کدام یک از رفتارهای کسانی که آن ها را خراب می کنی شبیه رفتارهای اعضای خانواده ی اصلی ات است و چرا این رفتارها چنین خشمی را در تو ایجاد می کند.
خانم 22 ساله / من آدم خجالتی هستم، لطفاً توضیح دهید که علتش چیست ؟
خجالت ریشه ها و دلایل مختلفی دارد از جمله وراثت و محیط خانوادگی دوران کودکی. در رابطه با مورد اول که ژنتیک است بهتر است اشاره کنم که به نظر می رسد بعضی افراد زمینه ی ژنتیکی خاصی دارند که به ایجاد خجالت کمک میکند. این افراد از دوران کودکی هم دچار این مشکل هستند ، حساس و زودرنجند ، بسیار محتاطند و از موقعیت های نا آشنا اجتناب می کنند. اما این تمام ماجرا نیست، عامل دوم که اهمیت بیشتری هم دارد محیط خانوادگی دوران کودکی است. ممکن است این کودکان پدر و مادر کم رو و خجالتی و یا درون گرایی اشته اند، در نتیجه این رفتار را از آنها الگو گرفته و آموخته اند چون پدر و مادر در دوران کودکی مهمترین و کامل ترین افراد زندگی فرد هستند و تمامی رفتارهای آنها برای وی بهرین هستند. بدرفتاری ، تهدید ، تمسخر یا آزار در دوران کودکی هم علت دیگری است که مبجر به خجالتی بودن می شود. این افراد یاد گرفته اند که از مردم بترسند و از آنان اجتناب کنند تا آسیب نبینند.
آقا 25 ساله / برادرم بیماری روانی شدیدی دارد که مرتب در بیمارستان بستری می شود. والدینم خیلی ناراحتند، من چطور می توانم به آنها کمک کنم ؟
موضوع این است که چرا می خواهی خودت را درگیر این مشکل بکنی ؟ انگیزه ات از این درگیری چیست و می خواهی چه چیزی را اثبات کنی ؟ با دخالت تو چه اتفاقی می افتد ؟ آیا شرایط بهتر می شود ؟ توجه داشته باش که تو « فرزند » این خانواده هستی نه « والد » ! و برادر تو والدینی زنده و فعال دارد که به او کمک می کنند. از طرف دیگر تو یک فرد معمولی هستی نه یک متخصص و این درگیرشدن تو با موضوع ممکن است نه تنها هیچ فایده ای نداشته باشد بلکه به بدتر شدن شرایط هم کمک کن. بنابراین خوب فکر کن و تصمیم بگیر. تو می توانی مثلاً ! فداکاری کنی و خودت را قربانی کنی ، ارتباطاتت را محدود کنی و از درس و کار و زندگی هم ساقط شوی ؛ در این صورت چه کمکی به تو ، برادرت و خانواده ات شده است ؟ مطمئناً نه تنها مشکلات حل نمی شوند بلکه وضعیت بدتر هم می شود. توصیه می کنم به جای دخالت و فداکاری به فعالیت های خودت ادامه دهی و مسئولیت هر کسی را به خودش واگذار کنی .تنها با والدینت همدلی کن و سعی کن با موفقیت هایت آنها را شاد و راضی نگه داری. همین که باری بر دوش آنها نگذاری بهنرین کمک را به آنها کرده ای.
خانم 28 ساله / چه راه هایی وجود دارد که بتوان فردی را که روزی در زندگی انسان نقش برجسته ای داشته است فراموش کرد ؟
مهم است که بدانم این فرد چه نسیتی با تو داشته و شکل رایطه ی تو با او چگونه یوده است و این که این رابطه چقدر عمر داشته است اما یا تماماین کمبود اطلاعات می توانم بگویم که در ابتدایی ترین حالت بدون آن که هیچ تلاشی بکنی ، مغرت این کار را برای تو انجام می دهد. 6 ماه دست کم و 2 سال دست بالا زمان می برد تا ابن اتفاق بیفتد. اما اگر بخواهی این دوره را کوتاه کنی و زودتر به نتیجه برسی، باید کمی زحمت بکشی. در گام اول سعی کن فرد جدیدی را جایگزین او نکنی . در مرحله ی بعد پیشنهادم این است که از فکر کردن به این فرد اجتناب نکنی. بر عکس تا می توانی به او فکر کن ! به خوبی ها و ناخوبی هابش ، به خاطرات شیرین و ناخوشایندش و …. به تمام لحظه های با هم بودنتان فکر کن. فکر کن و از یادآوری شان شاد شو و اگر احساس ناراحتی و دلتنگی داشتی ، گریه کن. اگر عصبانی بودی ، فریاد یزن، هیچ یک از احساساتت را سرکوب نکن و با آنها روراست باش. در این مبان حضور یک دوست بی طرف که شنونده ی فعالی هم هست و یا یک مشاور حرفه ای می تواند برایت موثر یاشد. چرا که این راه ، راهی نیست که بتوانی به تنهایی از آن عیور کنی. پس از آن که به مرحله ی بی وزنی رسیدی ، سعی کن نگاه تازه ای یه آن رایطه داشته یاشی. یعنی آن را مورد بررسی قرار دهی و زوایای آن را از نو یسنجی . از جمله این که چرا به این رایطه وارد شدم؟ چرا از آن خارج شدم؟ پیامد این فرد و رایطه ی با او برای من چه یوده است؟ ضعف هایم کدام یوده اند؟ سهم من در این شروع و پایان چه بوده و برای سوالاتی از این قبیل. پاسخ بیابی. این پاسخ ها نگرشی تازه و بینشی وسیع به تو خواهند داد که در هضم این شکست تو را یاری خواهد داد. در این میان دعا کردن ، گفتگو با مشاور ، ورزش ، فکر کردن به خاطرات خوش گذشته ، فکر کردن به رابطه های تازه یدون چسیندگی ، یرنامه ریزی جهت رشد بیشتر، خلق آثاری که منحصر به خود تو است ( مثل نقاشی یا … )، مطالعه کردن می توانند ابزار کمکی تو در این مسیر باشند.
آقا 32 ساله / آبدارچی یک شرکت خصوصی هستم. تا دوم راهنمایی درس خوانده ام و جدا از خانواده زندگی می کنم. علاقه به درس ندارم اما به یادگیری کامپیوتر و زبان انگلیسی شدیداً تمایل دارم. خواهان پیشرفت هستم اما شرایط مالی و زمانی به من این امکان را نمی دهد. احساس می کنم حوصله ام نمی کشد ، نمی دانم چه کنم ؟
گاهی برای رسیدن به اهداف بهتر است کمی به خود فرصت بدهیم. احتمالاً احساس بی حوصله گی تو ناشی از همین موقعیت اقتصادی است که داری و من هم با تو همدلی می کنم. اما مساله این جا است تو چون می بینی که این امکان برایت نیست، در خودت فرو می روی و دلیل تراشی می کنی و از این طریق سعی می کنی سایر نقاط ضعفت (که کم تلاشی شاید یکی از آن ها است ) را نبینی شاید بتواتی خودت را راضی نگه داری . پیشنهاد می کنم به جای بی حوصله شدن و سرزنش کردن زمین و زمان اقدام کنی. بهتر است بهتر است این را هم بدانی علاقه ات به کامپیوتر و زبان ، علاقه ای کاذب است و تو با این کار می خواهی درس نخواندنت را توجیه کنی. مطمئن باش حتی اگر این دو رشته را هم آغاز کنی، با همین بهانه ها کنارشان خواهی گذاشت. اگر خواهان پیشرفت هستی ، کمترین کاری که می توانی بکنی این است که دست کم مدرسه ات را به سر و سامان بخشی. چرا که حتی اگر زبان و کامپیوتر را هم بیاموزی ، بدون داشتن مدرک نحصیلی ، پیشرفت بسیار دور از نظر خواهد بود. بنابراین بهتر است به جای کمال گرایی و رویا بافی، لحظه را دریابی و از کمترین کاری که از تو برمی آید شروع کنی. می توانی از کتاب های های خودآموز زیان یا کامپیوتر استفاده کنی ( پیشنهاد می کنم یا یکی از آنها آغاز کنی نه هر دو با هم ) ، صبح ها زوذتر از خواب بیدار شوی و کمی بیشتر تلاش کنی. مطمئن باش روزی می رسد که به اهداف عالی ات که زبان و کامپیوتر است خواهی رسید. فقط به کمی اراده ، برنامه ریزی و البته زمان نیاز داری.
خانم 26 ساله/ در مورد قرص های ریتالین توضیح دهید و این که آیا می توان برای بالا بردن تمرکز هنگام درس خواندن از آن استفاده کرد ؟
قرص های ریتالین (متیل فندایت) در وهله ی اول برای درمان یکی از اختلال های دوران کودکی تحت عنوان ( ADHD) یا « بیش فعالی همراه با نقص توجه » استفاده می شود.در مواقعی هم برای درمان بیماران مبتلا به « حمله خواب » تجویز میشود. مثل همیشه جهل و ناآگاهی موجب مصرف خودسرانه ی این دارو در کشور ما شده و شگفت آن که میزان این مصرف نیز رو به افزایش گذاشته است. به این ترتیب که چون این دارو گاهی از سوی پزشکان تجویز میشود مصرف کنندگان تصور می کنند این قرص ها بی خطرند و « بدنامی » موتد مخدر را ندارند در نتیجه برای بیدار ماندن در شب هاب امتحان به جای مصرف قهوه و چای از این قرص ها استفاده می کنند تا بتوانند چندین ساعت متوالی بیدار بمانند و به شکل غیر معمولی تمرکز خود را در مدت طولانی حفظ کنند. در حالی که عوارض مصرف خودسرانه ی این فرص ها می تواند در حد کوکایین و آمفتامین ( شیشه ) باشد. شایع ترین عوارض مصرف خودسرانه ی این دارو عبارتند از : عصبی شدن و بی خوابی ، حالت تهوع و استفراغ ، احساس سرگیجه و سردرد ، خارش و جوش های پوست ، تغییرات ضزبان قلب و فشار خون ، دردهای شکمی و مشکلات معده ، اعتیاد ، بروز حالت های روان پریشی ( جنون ) و بروز افسردگی پس از قطع مصرف و …. حالا تصمیم یا شما که مصرف خودسرانه ی ریتالین را آغاز کرده و به دره ی اعتیاد سقوط کنی یا اینکه کمی زحمت درس خواندن یا یرنامه ریزی و تلاش را به خودت یدهی و جسم و روحت را سالم و سرحال نگاه داری.
آقا 22 ساله / مدتی است دچار بی خوابی شده ام ، طوری که شب ها اصلاً خوابم نمی برد و صبح ها کسل و بی حوصله هستم. چه کار باید بکنم ؟
اطلاعاتت ناکافی است. از جمله این که منظور« اصلاً » چیست و « مدتی» بعنی چقدر؟ ضمن این که مشخص نکرده ای در این مواقع دجار چه حالاتی می شوی. به هر حال لازم است بدانی بی خوابی علتهای مختلفی می تواند داشته یاشد از جمله بیماری های جسمی مثل آسم ، التهاب مفاصل ، اشکال در دستگاه تنفسی ، مشکلات روانی از جمله فشار روانی ( استرس ) و افسردگی ، محیط خواب نامناسب و …. که همراه با سوالاتی که ابتدا مطرح کردم همگی باید مورد یررسی دقیق قرار بگیرند. در وهله ی نخست به برنامه ی زندگی ات نگاهی بینداز و آن را مورد بررسی قرار یده. آبا نظم در ان جاری است؟ آیا موقعیت شغلی ات موجب ایجاد این حالات شده است؟ وضعیت تغذیه ات یه چه شکل است ؟ آیا محیط خوایت امن و آرام است؟ اگر این موارد دخالتی در بی خوابی هایت نداشتند با پزشک ملاقاتی داشته باش تا از نظر جسمانی مورد چک آپ قرار یگیری. اگر در این مورد نیز مشکلی وجود نداشت از یک روان شناس وقت ملاقات یگیر. چرا که در بسیاری موارد تعارض ها و آشفتگی های روانی ( و گاهی عصب شناختی ) ، نا امنی ها، ناتوانی در حل مشکلات زناشویی، نگرانی از آینده ، خاطرات ناگوار گذشته، تجربیات دردناک و وقایع تلخ روز، ترس ها و …. یه صورت اختلال خواب ظاهر می شوند که یهتر است مورد ارزیابی تخصصی قرار بگیرند. روان درمانی و در صورت لزوم دارودرمانی حتماً به تو کمک خواهد کرد. همزمان با روان درمانی و کاوش گذشته و تجربیاتش پیشنهاد می کنم سعی کنی هر شب سر ساعت معینی به رختخواب بروی و در صورتی که پس از 20 دقیقه نتوانستی یخوابی از جا بلند شوی و مطالعه کنی یا فعالیت دیگری انجام دهی تا احساس خواب کنی. از مصرف کافیین و نیکوتین در طول روز یا شب پرهیز کن ، یه طور منظم ورزش کن( 5 یا 6 ساعت قبل از خواب ) ، سعی کن 2 تا 3 ساعت قبل از خواب شام سیک میل کنی ، اتاق خوابت را تاریک ، ساکت و خنک کن و اگر نور ناراحتت می کند از چشم یند استفاده کن ، حمام گرم و طولانی ( نه دوش گرفتن سرپایی ) یه آرامش و ایجاد خواب آلودگی کمک خواهد کرد.
آقا 24 ساله/ لطفاً در مورد اختلال وحشتزدگی توضیح دهید.
افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی ( Panic Disorder) دچار حملات وحشت زدگی می شوند. این حملات دوره های ترس شدید و ناراحتی جسمانی هستند به طوری که فرد مبتلا احساس می کند از پای درامده و نمی تواند خود را کنترل کند. شروع این حملات ناگهانی است و معمولاً ظرف 10 دقیقه به اوج می رشد. نفس تنگی ، تنفس سریع، سرگیجه یا احساس عدم تعادل ، احساس خفگی، تپش قلب، لرزش، عرق کردن، احساس کرختی یا مورمور شدن، ترس از مردن ، احساس گرگرفتگی یا سرما و از دست دادن کنترل از جمله احساس هایی هستند که فرد هنگام حمله ی وحشت زدگی تجربه می کند. برای این اختلال وحشت زدگی در کسی تشخیص داده شود حداقل تعدادی از حملات وی باید « ناگهانی » باشند ، یعنی آغازگری برای این حمله وجود نداشته باشد. این امکان نیز هست که کسی هنگام تصور مواجه شدن با موقعیتی خاص یا بلافاصبه بعد از روبرو شدن با نشانه ای خاص در محیط به حمله ی وحشت زدگی دچار شود. لازم به ذکر است که گاهی اختلال های جسمانی مانند هیپوگلیسمی ( کمی قند خون ) ، پرکاری تیروئید و بیماری های قلبی- عروقی یا برخی از داروها می توانند نشانه های شبه وحشت زدگی ایجاد کنند. بنابراین تشخیص دقیق باید از سوی روان پزشک انجام گیرد. با توجه به تحقیقات اغلب موارد این اختلال در افرادی که تقریباً 20 ساله هستند یافت می شود و احتمال این که زنان مبتلا به این اختلال تشخیص داده شوند تقریباً دو برابر است. دارودرمانی و درمان های رفتاری و شناختی از جمله آموزش آرمیدگی ، مواجهه سازی و … در این زمینه موفق بوده اند.
خانم 22 ساله / یک ماه است که ازدواج کرده ام و همسرم را بسیار دوست دارم. اما مدام نگران از دست دادن او هستم و می ترسم که مبادا اتفاقی برای او پیش بیاید و دیگر هرگز او را نبینم . لطفاً در مورد علت این رفتار من و راهکارهای رویارویی با این احساس منفی توضیح دهید ؟
علاقه ات را نسبت به همسرت کاملاً درک می کنم و برای آن ارزش قائل هستم. بیا با هم این ترس را مورد بررسی قرار دهیم : این احساس تواحتمالاً از این باورهای نادرست و کاملاً اشتیاه برمی خیزد که از دوران کودکی به تو دیکته شده و تو آنها را درونی کرده ای. از جمله این باورها عبارتند از اگر یلند بخندی ، غم بیدار می شود و سراغت می آید یا اگر زیاد خوش یگذرانی دیر یا زود از دماغت در می آید یا عمر خوشی کوتاه است و …. و تو اکنون از درون احساس می کنی که لایق این خوشی و این زندگی سالم و ارام نیستی و باید چشم انتظار لحظات تلخ و ناخوشی باشی و از قضا تلخ ترین آن را برای خودت تصویرسازی می کنی که از دست دادن همسر یاشد و این امر ناخودآگاه در تو اتفاق می افتد تا اگر این واقعه رخ داد برای آن آماده یاشی ، چرا که به تو یاد داده اند محکوم به شکست و تلخی هستی و خوشی ها دوام ندارند و دیر یا زود این راحتی را از دست خواهی داد. شکل دیگری که ممکن است وجود داشته یاشد ، آن است که احتمالاً تجربه ی تلخ از دست دادن عزیزی با چیزی را در گذشته داشته ای و همچنان در حال قیاس این وضعیت با آن موقعیت هستی و در نتیجه در تو ترس و اضطراب پدید می آید تا بتوانی با این درد مقابله کنی. شاید هم از شرایط خودت راضی نیستی و خودت رابه قدری ناچیز می بینی که این احساس عدم ارزشمندی را به شوهرت نسیت می دهی و گمان می کنی او هم مانند تو فکر می کند و از تو خسته می شود. و یا شاید همسرت رفتارهایی از خود بروز داده که تو اینچنین احساس نامنی می کنی. به هر روی علت های فراوان هستند که با کمک خودت قابل شناسایی می باشند. در مورد نحوه ی رویارویی با این احساسات پیشنهاد می کنم به جای لحظه شماری برای از دست دادن همسرت لحظه ها را به تمامی با او زندگی کن و اگر یاورهای پوچی شبیه انچه که شرح دادم داری، یک باره همه را دور بریز و زندگی همگام با جهان و به دور از خرافات را شروع کن. البته انتخاب با توست . می توانی به این باورها بچسبی و این موقعیت تلخ را به سوی خودت جذب کنی. و اگر از یوس شوهرت احساس نا امنی می کنی، این مساله را با او در میان بگذار و همیشه یادت یاشد که تو لایق این همسر یوده ای و او حق الهی تو است و آن چه که خداوند زیبا به انسان هدیه میدهد، هیچکس قادر نیست آن را از او بگیرد.
آیا این واقعیت دارد که بعضی از افراد دارای چند شخصیت هستند ؟ لطفاً کمی توضیح دهید.
آنچه در موردش سوال کردی « اختلال هویت تجزیه ای » نامیده می شود ( این اختلال قبلاً اختلال اختلال شخصیت چندگانه نامیده می شد. اصطلاحی که هنوز هم برخی از افراد غیرحرفه ای آن را به کار می برند ) در این اختلال فرض می شود که شخص بیش از یک خود یا شخصیت را پرورش می دهد. فرد مبتلا به ابن اختلال حداقل دو هویت یا حالت شخصیتی دارد که هر کدام الگوی درک کردن، فکر کردن و رایطه برقرار کردن و همین طور سبک رفتار، تاریخچه ی شخصی و خودانگاره ی مخصوص خودش را دارد. هر یک از این هویت ها یا حالت های شخصیت در مواقع مختلف کنترل رفتار شخص را در اختیار می گیرند. افراد مبتلا یک هویت اصلی دارند که با نام تعیین شده برای آنها مرتبط است که معمولاً منفعل، وابسته، احتمالاً افسرده و گناهکار است. دگرهویت ها درست برعکس هستند و به صورت خصمانه، پرتوقع و یا خودویرانگر عمل می کنند. آنها می توانند سن ، نژاد، سطح هوش متفاوتی داشته باشند و حتی از جنس مخالف باشند. توجیه اصلی برای علت پیدایش اختلال هویت تجزیه ای، آشفتگی هایی در پرورش درک خویشتن دوران کودکی است. رایج ترین رویکرد درمانی روان درمانی تحلیلی است که اغلب هیبنوتراپی را دربر دارد.
خانم 26 ساله / حدود یک سال است که مدام احساس می کنم بیماری دارم اما هر چه به پزشک مراجعه می کنم، میگویند که مشکلی وجود ندارد اما من راضی نمی شوم و نزد پزشک دیگری می روم. می گویند مشکل من روانی است اما خودم گمان می کنم که این تشخیص درستی نیست و من دچار بیماری جسمی سختی هستم اما به من نمی گویند. لطفاً راهنمایی ام کنید.
آیا شده یک بار به توصیه ی پزشکان عمل کنی و ملاقاتی با روان شناس داشته یاشی؟ توصیه می کنم حتماً چنین کاری را انجام دهی. این طور نیست که همه ی پزشکان تشخیص نادرست دهند یا بخواهند به تو دروغ بگویند. البته این که تو این واقعیت را نمی پذیری مساله ی بعیدی نیست اما بهتر است به تشخیص پزشکت اطمینان کنی. برای آگاهی بیشتر به مواردی که می گویم خوب فکر کن : آیا در دوران کودکی شده که بیمار شوی و به دنیال آن توجه و مراقبت زیادی گرفته باشی ؟ چیزی که شاید امروز از آن بی بهره هستی ؟ و یا برعکس ، در ان موقعیت هیچ توجه و مراقبتی دریافت نکردی ؟و امروز برای رسیدن به آن توجه است که چنین رویه ای را اتخاذ کرده ای ؟ ایا در همان دوران کسی از اعضای نزدیک خانواده بیمار بوده و یا احتمالاً بر اثر بیماری فوت کرده است که باعث شده امروز با آن فرد همانند سازی بکنی ؟ آیا در طی یک سال گذشته مساله یا تجربه ی خاصی که دردناک بوده و تو از آن به راحتی صرف نظر کرده باشی داشته ای ؟ طی این یک سال چه مواردی بوده که زندگی تو را تحت تاثیر قرار داده است ؟ پاسخ به هر کدام از این سوالات دریچه ای تازه در برابرت می گشاید و زمینه سازی خواهد بود که توصیه ی پزشکانت را بپذیری. گمان کنم به یک بار امتحان کردن بیارزد…..
آقا 35 ساله / از 5 ماه پیش که پدرم فوت کرده است ، دچار اضطراب و دلشوره هستم. به همه بدبین شده ام و آنچه بین من و دیگران اتفاق می افتد را مدام در ذهنم مرور می کنم طوری که کلافه ام می کند. لطفاً راهنمایی ام کنید
نشانه هایی که مطرح می کنی ، برای تشخیص ناکافی هستند اما تا حدودی بیانگر وسواس فکری هستند. با این همه مطلقاً نمی توان به سادگی چنین برچسبی به تو زد . از حالاتت این طور به نظر می رسد که بر اثر مرگ پدر دچار یاس و نامیدی از زندگی شده ای و شاید زندگی برایت معنای سابقش را ندارد. بدبینی ات هم می تواند نمادی از بدبینی و بی اعتمادی به دنیا باشد که پدر را از تو جدا کرده است. برای رفع این نشانه ها بهتر است تحت نظر یک روان درمانگر قرار بگیری. تو احتیاج به جای امنی داری تا در آن به تمام دلمشغولی ها و نگرانی هایت به طور عمیقی بپردازی و آنها را حل و فصل نمایی و در صورت تشخیص روان شناس ، می توانی زیر نظر بک روان پزشک برای کنترل نشانه ها از دارو درمانی هم بهره ببری. توصیه می کنم بیشتر بر مزار پدر حاضر شوی ، خاطراتت خوشت با او را بیشتر مرور کنی و کم تر به خاطرات ناخوش یا ناکام کننده بیندیشی ، با دوست یا یکی از اعضای خانواده که اعتماد بیشتری به او داری در مورد احساساتت صحیت کنی . البته فراموش نکن که دنیا را هم کمتر سرزنش کنی و آفتاب فردا و کارهایی که می توانی برای زندگی بهتر انجام دهی بیندیشی. در ضمن دعا و اعمال معنوی هم می توانند به تو بسیار کمک کنند.
از كار كردن خوشم نمي آيد. دلم مي خواهد وقتم آزاد باشد. ولي به دلايلي مجبور هستم كار كنم. راه هايي را به من پيشنهاد دهيد كه بتوانم با اين شرايط خود را سازگار كنم؟( خانم 26 ساله)
آن چه که بهتر است در نظر داشته باشی اولویت بندی نیازها و برنامه ریزی برای آنها است. تو مانند تمام انسانهای دنیا برای گذران زندگی نیاز به کار کردن داری، در عین حال که نهادت طبق اصل لذت خواهان استراحت و خالی بودن ساعات روز است. می توانی بین این خواسته ها هماهنگی ایجاد کنی و سعی کنی از آنچه به طور خالص و نقد در دست داری استفاده ی بهینه کنی. به جای آن که غصه ی ساعات کاری را بخوری، برای باقی روز برنامه ریزی کن ، یا اگر ساعت کاری ات زیاد است، به دنبال کاری باش که پاره وقت باشد. این یک واقعیت است که نمی توان همه چیز را با هم و یک جا داشت چرا که انسان همواره در معرض انتخاب ها قرار دارد. مطمئن باش که معنای زندگی تو در همین ناراحتی و رنج نهفته است، کافی است کمی به آن بیندیشی و از همین شرایط ناخوشایند برای زندگی ات معنای تازه ای بیابی
خانم 24 ساله/ همیشه از آینده می ترسیدم. همیشه توی ذهن راهنمایی و دبیرستان که بودم این فکر رو داشتم که در آینده اتفاقی برای من خواهد افتاد که همیشه گریانم خواهد کرد. نمی دانم چرا این فکر را می کردم. بعد از 5 سال برایم همچین اتفاقی افتاد. نامزدم به علت بیماری قلبی 9 ماه پیش به رحمت خدا رفت و همین موضوع باعث شده من همیشه گریان باشم. حالا از فکر کردن می ترسم. می ترسم که به چیزی فکر کنم و آن چیز اتفاق بیفتد. حتی چیزهای خوب… فکر می کنید افسرده شدم؟
بابت حادثه ی رخ داده متاسفم. شرایط دشواری داشته ای و اندوهت واکنشی طبیعی است. اطلاعاتت اندک است اما آن چه که می توانم بگویم این است که برچسب افسردگی را از روی خودت بردار. تو مسئول این اتفاق نیستی و این ننها یک حادثه بوده است. به جای ترس از فکر کردن ، بر بدبینی خود غلبه کن که از گذشته تا امروز ، زمان حالت را مدام تحت تاثیر قرار داده است. به کمک یک مشاور بررسی کن که در دوران مدرسه چه مساله ای باعث ایجاد این افکار در تو شده و بعد افکار سازنده و کارآ و البته منطقی را جایگزین این افکار کن. از افکار خوب نترس ، آن ها را گرم در آغوش بگیر….
خانم 27 ساله/ لطفاً در مورد بیماری اسکیزوفرنی و درمان آن توضیحاتی بدهید.
اسکیزوفرنی اختلالی است با نشانه های متعدد که آشفتگی درمحتوای فکر ( هذیان ها ) ، حالت فکر، ادراک ( توهمات ) درک خود ، انگیزش ، رفتار و عملکرد میان فردی را شامل می شوند. در واقع این اختلال متنوع است و از فردی به فرد دیگر شکل های بسیار متفاوتی می گیرد . بر حسب این که نشانه ی بارز رفتارهای حرکتی غیر عادی باشد یا آشفتگی در رفتار و گفتار ، یا هذیان هایی غیرعادی و توهمات در ارتباط با موضوع آزار و اذیت شدن ، یا مجموعه ای از این نشانه ها، نوع اسکیزوفرنی تفاوت می کند. حتی اگر فرد قبلاً حداقل یک دوره اسکیزوفرنی داشته اما فعلاً فاقد نشانه های بارز باشد نیز نوعی از اسکیزوفرنی در نظر گرفته می شود. که در تمامی موارد تشخیص بر عهده ی روان پزشک خواهد بود . گرچه از لحاظ آماری جمعیت کوچکی به این اختلال مبتلا هستند اما همین 1% به امکانات زیادی برای مراقبت نیاز دارند. متاسفانه برای این اختلال درمان قطعی وجود ندارد اما با توجه به نظریه های متفاوت درمانهای متفاوتی برای آن در نظر گرفته شده است . از جمله دارو درمانی و درمان های روان شناختی که رایج ترین آن ها فنون رفتاری هستند و نیز مداخله های اجتماعی – فرهنگی که بر محیط درمانی و خانواده درمانی تمرکز دارند.
یاسین/مدتی است دچار یک مرض خیلی بدی شدم من یک پسر 26 ساله هستم که…
سلام/درمورد سوال مطرح شده نیاز به بررسی و صحبت حضوری می باشد ، در صورت تمایل می توانید با مرکز تماس گرفته و با کارشناس متخصص در این زمینه صحبت کنید و مشاوره حضوری بگیرید..
حامد/ 31 ساله ، در رابطه با بيمارى وسواس فکرى مى خواستم بدونم؟! يه سوال هم داشتم که من براى وسواس فکرى با يک خانم روانکاو دارم مشاوره ميگىرم ولى هىچ تغييرى رو حس نکردم آيا بايد ادامه بدم يا با روانشناس و تخصص ديگه اى ادامه بدم ؟ اگه ميشه يک روانپزشک رو به من معرفى ميکنين که ازش در رابطه با دارو درمانى صحبت کنم ممنونم که وقت و انرژى برام گذاشتين.
وسواسهای فکری :
وسواسهای فکری، عقاید، افکار، تصاویر یا برانگیزشهای ناخواسته، مداوم و تکرارشوندهای هستند که شما بهطور غیرارادی تجربه میکنید و بیمعنی بهنظر میرسند. این وسواسها بهطور عموم، وقتی شما سعیمیکنید به چیزهای دیگری فکر کنید یا کارهای دیگری را انجام دهید، مزاحم شما میشوند.. مثل:ترس از میکروب و کثیفی ،اهمیت دان زیاد به نظم، دقت و درستی ،نگرانی از اینکه کاری به خوبی انجام نشده باشد، حتی وقتی فرد می داند که این مسئله صحت ندارد،ترس از افکار شیطانی و گناهکارانه،فکر کردن تمام مدت درمورد یک صدا، تصویر، کلمه یا عدد بخصوص ،نیاز به اطمینان مجدد ،ترس از صدمه زدن به یکی از اعضاء خانواده با یکی از دوستان
وسواس عملی چیست؟
افکار وسواسی که شما را مضطرب و هراسان می کند. وشما سعی می کنند با انجام اعمالی بخصوص بنابر قانونی که برای خود می سازند، از شر این افکار خلاص شوند. این رفتارها، وسواس عملی نامیده می شود.. مثل:شستن و تمیز کردن، مثل شستن دستها،دوش گرفتن یا مسواک زدن مداوم.چک کردن مداوم قفل در و پنجره برای اطمینان یافتن از اینکه قفل هستند یا نه.تکرار یک عمل، مثل رفتن و آمدن مدام، نشستن و پا شدن، یا دست زدن به یک چیز بخصوص برای دفعات زیاد.منظم و مرتب کردن چیزها به طرق معین اعدادی رامداوم حساب کردن،نگاه داشتن روزنامه ها، ایمیل ها یا چیزهایی که دیگر مورد نیاز نیست.مدام به دنبال تصدیق و تایید دیگران بودن.
در رابطه با پروسه درمانی که تاکنون داشتید از آنجا که درمان رونکاوی را برگزیدید درمان طولانی مدت می باشد و باید طول زمان درمان سپری شود.تحت راهنمایی های یک متخصص درمانی خوب، رفتار درمانی نیز برای مداوا میتوانید برگزینید. در رفتار درمانی، افراد مبتلا با موقعیت هایی روبه رو می شوند که اضطراب و وسواس فکری آنها را افزایش می دهد. بعد متخصص آنها را تشویق میکند تا دست به آن اعمال وسواسی نزند و احساسات عصبی خود را کنترل کند. همچنین بنا به تشخیص کارشناس مشاور درصورتی که نیاز باشد دارودرمانی را در جهت تسهیل پروسه درمان میتوانید داشته باشید که در این صورت با روانپزشک مرکز میتوانید جلسه مشاوره داشته باشید.